چهارشنبه ۱۸ تير ۱۴۰۴
اقتصاد روز

واکنش «وطن امروز» به یک بیانیه: نوبت عبرت شماست

واکنش «وطن امروز» به یک بیانیه: نوبت عبرت شماست
ایران پرسمان - وطن امروز /متن پیش رو در وطن امروز منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست علی کاکادزفولی| بیانیه‌ای که اخیراً با امضای ۱۸۰ نفر از چهره‌های ...
  بزرگنمايي:

ایران پرسمان - وطن امروز /متن پیش رو در وطن امروز منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
علی کاکادزفولی| بیانیه‌ای که اخیراً با امضای 180 نفر از چهره‌های دانشگاهی منتشر شده ـ که البته تنها 82 نفر آنها اقتصاد خوانده‌اند ـ بیش از آنکه طرحی نو برای آینده ایران باشد، بازخوانی ملال‌آور یک پارادایم فکری است که بارها در آزمون‌های سخت تاریخ معاصر این سرزمین، مردود شده است. این متن که در لفافه‌ای از واژگان دغدغه‌مندانه همچون «امنیت»، «توسعه» و «ثبات» پیچیده شده، در جوهر خود، سند وداع با واقع‌گرایی راهبردی و تسلیم در برابر ساده‌انگارانه‌ترین قرائت از مناسبات قدرت در جهان است. این نوشتار، نه از منظر تخاصم جناحی، بلکه به مثابه یک نقد ساختاری ایدئولوژیک، در پی تشریح این واقعیت است که بیانیه مذکور، بر 3 پیش‌فرض بنیادین قابل تأمل بنا شده است: 1- کسب امنیت از طریق دیپلماسی بی‌پشتوانه و نادیده‌ گرفتن گرامر قدرت؛ 2- ایجاد انسجام ملی از طریق تضعیف ساختارهای حاکمیتی و مهندسی وارونه سرمایه اجتماعی؛ 3- توهم نجات اقتصاد از طریق بازگشت به نسخه‌هایی که خود، عاملان بحران کنونی بوده‌اند.
بازار
جهان واقعی ژئوپلیتیک در برابر توهمات آکادمیک
خطرناک‌ترین و در عین حال متزلزل‌ترین بخش بیانیه، فراخوان به «مذاکره سازنده با آمریکا و اروپا» درست در فردای یک تقابل نظامی مستقیم است. این پیشنهاد، نه نشان از حکمت صلح‌طلبانه، بلکه علامت یک خطای محاسباتی عمیق و اسیر ماندن در یک جهان‌بینی خطی و مکانیکی است که نسبت میان «قدرت میدانی» و «وزن دیپلماتیک» را درک نمی‌کند.
نویسندگان بیانیه، در دنیای انتزاعی سمینارها و مقالات آکادمیک خود، فرض کرده‌اند امنیت یک محصول قابل خرید در بازار دیپلماسی است. آنها علت و معلول را جابه‌جا می‌کنند و تنش را محصول کنش ایران و امنیت را نتیجه کاهش آن می‌دانند. حال آنکه در جهان واقعی و بی‌رحم ژئوپلیتیک، معادله کاملاً برعکس است. امنیت پایدار جمهوری اسلامی نه محصول لبخندهای دیپلماتیک یا خوش‌نیتی دشمنان، بلکه دستاورد مستقیم قدرت بازدارنده فعال آن است. این توان موشکی، عمق راهبردی منطقه‌ای و اراده برای اقدام متقابل است که «هزینه تجاوز» را برای دشمن به سطحی غیرقابل تحمل رسانده و او را وادار به توقف کرده است. آتش‌بسی که در بیانیه به آن اشاره شده، محصول قدرت‌نمایی ایران بود، نه یک هدیه از سوی دشمن. در چنین شرایطی، توصیه به مذاکره فوری، در قاموس روابط بین‌الملل پیامی جز «استیصال راهبردی» مخابره نمی‌کند. این یعنی این اعلام به دشمن که «ظرفیت ما برای تحمل فشار و ادامه تقابل به پایان رسیده است». هیچ قدرت عاقلی بلافاصله پس از نمایش قدرت و تحمیل اراده خود بر دشمن، میز مذاکره را با التماس‌ طلب نمی‌کند. دیپلماسی بدون پشتوانه یک تهدید معتبر نظامی، صدقه سیاسی است، نه مذاکره. امنیت از لوله تفنگ بیرون می‌آید و سپس پشت میز دیپلماسی تثبیت می‌شود، نه برعکس. شگفت‌آور است که این طیف فکری، هنوز از سایه سنگین تجربه عبرت‌آموز برجام خارج نشده است. برجام که از منظر آنان غایت دیپلماسی و یک «توافق خوب» بود، به روشن‌ترین سند اثبات بدعهدی ساختاری غرب و در رأس آن آمریکا تبدیل شد. خروج یک‌جانبه ترامپ از این توافق، منطق ساده‌انگارانه بیانیه‌نویسان را با چند پرسش بنیادین و بی‌پاسخ مواجه می‌کند: چه تضمینی برای توافق بعد وجود دارد؟ بر اساس کدام منطق، می‌توان انتظار داشت خصمی که بسادگی یک توافق بین‌المللی مطلوب از نظر شما را زیر پا گذاشت، اکنون به توافقی جدید پایبند بماند؟ این دعوت به تکرار یک خطای راهبردی نیست، بلکه اصرار بر یک جزم‌اندیشی شکست‌خورده است. «توافق خوب» جدید چیست؟ اگر برجام با آن همه امتیازات هسته‌ای داده‌شده، برای آمریکا «خوب» نبود، تعریف آنها از یک توافق بهتر چیست؟ آیا سناریوی نویسندگان بیانیه چیزی جز ورود به یک سقوط آزاد در چرخه امتیازدهی است؟ منطق قدرت می‌گوید توافق بعد از منظر آمریکا باید شامل محدودسازی قدرت موشکی، قطع بازوهای منطقه‌ای ایران و پذیرش نظارت‌های تحقیرآمیز باشد. این مسیر، به صلح ختم نمی‌شود، بلکه به خلع سلاح و تضعیف کامل منتهی می‌شود. همین حلقه فکری، در جای دیگری می‌پذیرد در روابط بین‌الملل تضمینی وجود ندارد. این اعتراف، کل بنای استدلال آنها را فرومی‌ریزد. اگر تضمینی نیست و دشمن غیرقابل اعتماد است، تنها تکیه‌گاه یک ملت برای بقا و حفظ منافعش چیست؟ پاسخ جز قدرت ذاتی، توان بومی و استقلال عمل نیست. دعوت به مذاکره با دشمنی که می‌دانیم بدعهد است، بدون داشتن اهرم فشار، دیپلماسی نیست، بلکه تدارک مقدمات تسلیم است.
مصادره همبستگی ملی؛ گام نخست مهندسی وارونه سرمایه اجتماعی
در عرصه داخلی، بیانیه با ربودن مفاهیمی چون «آزادی» و «شایسته‌سالاری» و مصادره «مردم»، نسخه‌ای برای تضعیف سیستماتیک ارکان حاکمیت و استحاله درونی آن می‌پیچد. بیانیه به انسجام ملی در برابر دشمن خارجی اشاره می‌کند اما آن را به شکلی فرصت‌طلبانه به نفع گفتمان خود مصادره می‌کند! این وحدت ملی، نه محصول دل‌نگرانی اپوزیسیون برای ایران، بلکه تبلور اعتماد عمیق توده‌های مردم به محوریت «نظام» به عنوان تنها ضامن تمامیت ارضی بود. این سرمایه اجتماعی، ریشه در اقتدار دفاعی و اعتماد به رهبر حکیم انقلاب در بزنگاه خطر داشت. نویسندگان، این پدیده را که تاییدی بر مشروعیت دفاعی نظام بود، به ابزاری برای فشار جهت تغییر رویکردهای حاکمیت تقلیل داده و آن را به حساب «نارضایتی عمومی» واریز می‌کنند. مساله دیگر، شایسته‌سالاری از دیدگاه آنهاست که در حقیقت اسم رمز نوعی تکنوکراسی‌ است که به استقلال راهبردی و مولفه‌های قدرت ملی باور چندانی ندارد. چه کسی با شایستگی مخالف است؟ اما این واژه در ادبیات این جریان، یک «اسم رمز» برای نشاندن بدنه متبوع سیاسی است. شایستگی در خلأ تعریف نمی‌شود؛ شایستگی یک مدیر در جمهوری اسلامی، ترکیبی از «تخصص فنی» و «تعهد به آرمان‌های استقلال‌طلبانه» و درک الزامات حفظ آنهاست. یک تکنوکرات صرف که الگوی ذهنی‌اش مدل‌های بانک جهانی است، شاید برای اداره یک کشور مستعمره شایسته باشد اما برای راهبری یک اقتصاد غیروابسته، ذاتاً فاقد صلاحیت است. در کنار دیدن و پذیرفتن برخی نکات و انتقاداتی که طیف‌های مختلف به صداوسیما وارد می‌کنند، القای وجود انحصار صداوسیما در شرایطی که کشور آماج بی‌سابقه‌ترین و پیچیده‌ترین جنگ‌شناختی و روایی تاریخ است، معنایی جز خنثی‌سازی خط مقدم دفاع ‌شناختی کشور ندارد. مرجعیت رسانه‌ با باز کردن فضا برای تکرار طوطی‌وار روایت‌های اینترنشنال و بی‌بی‌سی به داخل بازنمی‌گردد، بلکه با تقویت روایت ملی و انقلابی و تهاجم هوشمندانه به روایت‌های رقیب محقق می‌شود. اتفاقاً در همین دوره‌ای که نویسندگان آن را «عصر انحصار» می‌نامند، تریبون رسانه ملی بیش از هر زمان دیگری میزبان چهره‌های منتقد و حتی شخصیت‌هایی از اردوگاه فکری امضاکنندگان همین بیانیه بود که صریح‌ترین دیدگاه‌های مخالف خود را در پربیننده‌ترین برنامه‌ها بیان کردند. پس مساله‌ این جریان در واقع عدم تسلط و هژمونی مطلق گفتمان‌شان بر آنتن است. آنها حتما از طرح این مساله، در پی ایجاد یک فضای پلی‌فونیک (چندصدایی) نیستند، بلکه در سودای حذف صدای رقیب و برقراری مونوپولی و تک‌صدایی خود هستند؛ احتمالا اسب تروآیی به نام «آزادی بیان» که هدف نهایی‌اش، فتح رسانه‌ای کشور از درون است. شاید یکی از بارزترین خودبزرگ‌بینی‌های فکری که در شالوده این بیانیه نهفته است، مصادره تمامیت‌خواهانه واژه «مردم» و سخن گفتن از جانب یک ملت، بدون کسب اجازه از آن است. نویسندگان، پارادایم پیشنهادی خود را چنان با قطعیت تجویز می‌کنند که گویی انعکاس یک اجماع ملی فراگیر است. آیا توده‌های میلیونی که در بزنگاه‌های تاریخی، حمایت خود را از پارادایم «مقاومت فعال» و استقلال‌طلبی نشان داده‌اند، در دایره «مردم» مورد نظر شما جایگاهی ندارند؟ حقیقت آن است که این سکوت در برابر پرسش از اراده عمومی، نه یک فراموشی اتفاقی، بلکه یک انتخاب آگاهانه است. این جریان فکری، نیازی به پرسیدن نمی‌بیند، زیرا از پیش، نظر خود را عینِ نظر مردم فرض کرده و هر صدای مخالفی را «افراطی» یا «تحت انحصار» می‌خواند.
بیانیه‌ علیه ایران قدرتمند؛ تریبون داخلی در امتداد فشار خارجی
طنز تلخ تاریخ اینجاست که معماران یا حامیان نظری سیاست‌های اقتصادی‌ای که کشور را به بحران‌های کنونی دچار کرده، اکنون در ردای منجی ظاهر شده و همان نسخه‌های شکست‌خورده را در بسته‌بندی جدید عرضه می‌کنند. عجیب است که امضاکنندگان خواستار بازنگری در سیاست‌هایی هستند که خود مسبب آن بوده‌اند. سیاست فاجعه‌بار ارز 4200 تومانی، خصوصی‌سازی‌های رانتی و تکیه بر مدل‌های نولیبرال که تورم ساختاری و نابرابری را تعمیق کرد، همگی محصول تفکر همین جریان است. اکنون آنها به جای پذیرش مسؤولیت، با کلی‌گویی در باب «فساد» یک فرار به جلوی فکری را ترتیب می‌دهند. بیانیه 180 نفر، نه یک نقشه راه برای آینده، بلکه مانیفست استیصال و تلاش برای شالوده‌شکنی مولفه‌های قدرت ملی است. این متن، قدرت را منشأ شر و ضعف را فضیلت می‌پندارد؛ تسلیم را صلح و وادادگی را حکمت می‌نامد. راه‌حل مشکلات ایران، نه در پناه بردن به نسخه‌هایی است که ضعف آن را هدف گرفته‌اند، بلکه در گرو تعمیق و هوشمندسازی همان پارادایمی است که در 4 دهه گذشته بقا، امنیت و استقلال کشور را تضمین کرده است؛ واقع‌گرایی انقلابی مبتنی بر قدرت درونی، مقاومت فعال و بی‌اعتمادی به دشمن. آینده ایران نه با چشم دوختن به سراب نجات‌بخش بیرونی، بلکه با تکیه بر توانایی‌های همین ملت و پافشاری بر آرمان‌های استقلال‌طلبانه آن ساخته خواهد شد. رویکرد فکری‌ای که به‌ طور نامرئی در سراسر این بیانیه جریان دارد، تلاش برای وارونه‌سازی صحنه و جابه‌جایی جایگاه متهم و شاکی است. 
نویسندگان، با تمرکز مطلق بر «نارسایی‌های داخلی» و «تغییر پارادایم حکمرانی»، به طرز شگفت‌آوری از تحلیل ماهیت ساختار ناعادلانه، سلطه‌گر و هژمونیک نظام بین‌الملل غفلت می‌کنند. در جهان‌بینی این بیانیه، گویی دشمنی‌های ساختاری، تحریم‌های یک‌جانبه، جنگ‌های ترکیبی و سیاست‌های مهار و براندازی که دهه‌هاست نه فقط علیه ایران که بر بخشی از کشورهای جهان اعمال می‌شود، پدیده‌هایی خنثی و قابل چشم‌پوشی هستند. مقصر اصلی همه مشکلات، از دیدگاه آنها، نه زیاده‌خواهی‌های آمریکا و نه خوی تجاوزگر رژیم صهیونیستی، بلکه رویکردها و سیاست‌های جمهوری اسلامی است. 
این نوع تحلیل که عمداً چشم بر «علت‌العلل» تنش‌ها یعنی مقاومت ایران در برابر یک نظم ظالمانه جهانی می‌بندد، در نهایت به یک نتیجه‌گیری خطرناک می‌رسد؛ برای حل مشکلات، این ایران است که باید از اصول استقلال‌طلبانه خود عقب‌نشینی کند، نه آنکه نظام سلطه دست از قلدری بردارد. این رویکرد، نه یک تحلیل واقع‌بینانه، بلکه یک تریبون داخلی برای مشروعیت‌بخشی به فشار خارجی و مقصرنمایی قربانی است و می‌تواند ناخواسته همراستا با اهداف بیرونی برای تضعیف انسجام داخلی عمل کند.


نظرات شما