ایران پرسمان - وطن امروز / «خودآگاهی ملی، دینی است» عنوان یادداشت روز در روزنامه وطن امروز به قلم مهرداد احمدی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
امر ملی در ایران هرگز به مثابه یک مفهوم صرفاً سکولار یا منقطع از ساحت متعالی دینی قابل تبیین نبوده است. تاریخ ما گواهی میدهد امر ملی همواره در پرتو دین و سنتهای معنوی شکل گرفته و حتی در بزنگاههای بحرانی همچون قیامها، انقلابها، جنبشهای مشروطهخواهانه یا نهضتهای ضداستبدادی، نه به صورت یک هویت مستقل، بلکه به عنوان امتداد یا بازتأکید بر امر دینی بروز کرده است. آنچه در ایران به نام «ملت» معنا یافته، در واقع از دل همین پیوستگی زاینده و پویای دین و امر جمعی برخاسته است. گویی هر گاه جامعه ایرانی به سطحی از بحران یا دوگانگی وجودی رسیده، دین به عنوان قوامدهنده اصلی هویت جمعی، میداندار و مرجع بازگشت شده است.
وقتی از انقلابهای 200 سال اخیر سخن میگوییم، باید یادآوری کرد چه در مشروطه و چه در انقلاب اسلامی، عنصر دین به مثابه نیروی محرک اصلی عمل کرد. در مشروطه، در حالی که نخبگان و روشنفکران درگیر ترجمه مفاهیم قانون و پارلمانتاریسم بودند، بدنه اجتماعی حرکت، مشروعیت خود را از روحانیت و رهبران دینی گرفت. حتی تودههای مردم، نه در قالب یک شهروند لیبرال یا فرد منفصل از سنت، بلکه در قامت «مؤمنِ ملت» به میدان آمدند. این خودآگاهی جمعی، اگرچه تحت تأثیر ایدههای مدرن شکل میگرفت، نهایتاً در ترازوی دین وزن میشد و مشروعیت مییافت.
این وضع در انقلاب اسلامی به اوج رسید. انقلاب 57 را نمیتوان یک انقلاب صرفاً سیاسی دانست. این انقلاب، تجلی کامل یک اراده جمعی بود که توانست امر ملی و امر دینی را در یک کنش همگرا به وحدت برساند. در اینجا، مردم به مثابه یک پیکره زنده، دین را نه تنها به عنوان یک ارزش معنوی فردی، بلکه به عنوان زبان جمعی و دستگاه هویتبخش خود به میدان آوردند. شعارها، نمادها، آداب و حتی فرم تظاهرات، همگی از متن سنت دینی برخاسته بود. مردم به خیابان نیامده بودند تا صرفاً رژیمی سیاسی را سرنگون کنند، بلکه آمده بودند یک معنا و یک افق جدید برای زیست جمعی خود بسازند؛ افقی که از دل تجربه دینی برآمده بود.
از همین منظر است که هر گاه سخن از مدرنیته در ایران به میان آمده، مواجهه با آن ناگزیر به ساحت دینی ارجاع یافته است. تجدد در ایران هرگز نتوانسته به عنوان یک روند خالص سکولار یا یک نظام ارزشی مستقل جایگاهی پایدار پیدا کند.
بازار ![]()
حتی آنجا که پروژههای شبهمدرن از بالا تحمیل شد، مقاومت اجتماعی از جنس بازگشت به هویت دینی و تأکید بر پیوستگی تاریخی -معنوی مردم ظاهر شد. این مقاومت، نه از سر تعصب صرف یا صرفاً ضدیت با مدرنیته، بلکه از این درک عمیق برآمد که هر گونه پروژه سیاسی یا فرهنگی بدون اتکا به دین، عملاً در ایران فاقد ریشه است و به سرعت به بیاعتباری و زوال میرسد.
اگر به وقایع پس از مشروطه، دوران رضاشاه، جنبش ملی شدن نفت و سپس دهههای اخیر نگاه کنیم و خاصه به جنگ تحمیلی دوم نظر کنیم، خواهیم دید دین همواره به عنوان یک حافظه زنده و بستر اصلی درک جمعی عمل کرده است. در دوره رضاخان، تلاش برای یکسانسازی فرهنگی و حذف مظاهر دینی با مقاومتهای پنهان و آشکار مردم مواجه شد. حتی در پروژههای آموزشی و اصلاحات ارضی، هنگامی که این پروژهها فاقد پیوند با دین بودند، عموماً با واکنشهای منفی مواجه شدند.
این پیوستگی را میتوان در نسبت ایرانیان با مفهوم «شهادت» به روشنی دید. شهادت در ایران نهتنها یک مفهوم دینی است، بلکه به یک رمز فرهنگی تبدیل شده که معنای زندگی، مرگ و حتی وطندوستی را در خود جمع کرده است. اینجاست که امر ملی و دینی نه تنها در تقابل با یکدیگر نیستند، بلکه دقیقاً در هم تنیده شدهاند و هر گونه تلاش برای جدا کردن این دو، در عمل به معنای سلب معنا از هر 2 حوزه است. به همین دلیل، در جنگ تحمیلی، دفاعمقدس نه به عنوان یک جنگ صرف، بلکه به مثابه یک میدان ایثار و تحقق امر دینی - ملی جلوهگر شد.
حتی در ساحت فرهنگی و هنری، این پیوند به وضوح قابل ردیابی است. از شعر تا موسیقی و سینما، مفاهیم دینی، اسطورههای شیعی و آرمانهای ملی در هم تنیدهاند. یک شاعر معاصر، وقتی از ایران میگوید، ناگزیر از کربلا، عاشورا و انتظار ظهور سخن میگوید. در موسیقی آیینی و سرودهای انقلابی، عشق به وطن به زبان شوق به شهادت و انتظار موعود بیان میشود. این وحدت بیانی، نشاندهنده این واقعیت تاریخی و معرفتی است که خودآگاهی ایرانی هرگز از دین منفک نبوده است.
از سوی دیگر، بسیاری از جریانات روشنفکری و اصلاحطلبانه، در تلاش برای معرفی امر ملی به عنوان یک مقوله مستقل از دین، ناکام ماندند، زیرا مخاطب ایرانی، پیشاپیش خود را در مقام مؤمنی میبیند که با زبان دین؛ عدالت، آزادی، استقلال و حتی مفهوم ملت را میفهمد. این پیشفهم، نه تنها یک مانع نیست، بلکه سرمایهای معرفتی است که امکان نقد، بازسازی و حتی مدرنسازی را فراهم میکند. درست به همین دلیل است که پروژههای سیاسی مبتنی بر جداسازی دین و ملت، غالباً به بحران مشروعیت گرفتار میشوند.
در دوران معاصر، تجربه جنبشهای اجتماعی نشان داده هر کنش ملی وقتی میتواند دوام بیاورد و به گفتمان غالب بدل شود که متکی به معنا و رمزگان دینی باشد. جنبشهای فاقد این پیوند، اگرچه در لحظه میتوانند موجی ایجاد کنند اما به سرعت به حاشیه میروند یا دچار انشقاق درونی میشوند. بر عکس، هرگاه حرکتی بر بستر ایمان و سنت دینی شکل گرفته، توانسته شبکهای از همبستگی و اعتماد اجتماعی بسازد که تداوم و پایداری آن را تضمین کند.
همین پیوند عمیق و تاریخی است که امروز نیز به عنوان یک سرمایه استراتژیک برای ایران عمل میکند. در جهان آشفته کنونی که هویتهای ملی در بسیاری نقاط جهان دستخوش بحران شده و مفاهیم وطن، ملت و جمع بتدریج در حال فروپاشیاند، ایران به مدد پیوند ناگسستنی دین و ملت، توانسته خود را به عنوان یک واحد معنادار و تاریخی حفظ کند. این وضعیت نهتنها یک امر سیاسی، بلکه یک واقعه فرهنگی-تمدنی است که باید درک شود.
نکته مهمتر آنکه این وضعیت ایجاب میکند هر پروژه سیاسی یا فکری که قصد اثرگذاری بر جامعه ایرانی را دارد، پیشاپیش این حقیقت را بپذیرد که امر ملی و دینی در ایران 2 روی یک سکهاند. حتی اصلاحات، دگرگونیها و پیشرفتها نیز اگر بخواهند پایدار باشند، باید در افق دینی-ملی تعریف شوند. به تعبیر دقیقتر، ایران بدون دین، ایران نیست و دین بدون ایران نیز نمیتواند حامل کامل معنا و بستر تاریخی خود باشد. این وحدت معنایی، میراثی است که طی قرون و اعصار، از طریق تجربههای تاریخی، قیامها، شکستها، پیروزیها و شهادتها ساخته شده است.
امروز در جهانی که سکولاریسم به بحران مشروعیت دچار شده و معنای امر جمعی در بسیاری کشورها از هم گسیخته، ایرانیان با اتکا به این پیوستگی میتوانند نهتنها هویت خود را حفظ کنند، بلکه بر مدار همین معنا، آیندهای متعالیتر و منسجمتر بسازند. نهایتاً هر گونه تلاش برای جداسازی امر ملی و دینی در ایران، معادل بریدن ریشهای است که هم شاخسار ملی و هم میوههای دینی را از حیات و بالندگی بازمیدارد. این پیوند، همان راز ماندگاری ایران در توفانهای تاریخ است.