ایران پرسمان - فرهیختگان / «سلبریتیسم به دیوار سخت خورد؟» عنوان یادداشت روز در روزنامه فرهیختگان به قلم ایمان عظیمی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
این روزها سریال «یوسف پیامبر» در حال بازپخش از محبوبترین شبکه صداوسیما، یعنی «آیفیلم» است و باوجودآنکه قصه قرآنی این مجموعه هیچچیز ناپیدا و مستتری - لااقل در سطح بیرونی روایتش- ندارد، طیف قابلتوجهی از مردم باز هم تماشای آن را به هر محتوای تصویری دیگری ترجیح میدهند.
این سریال سوای ارزش والای قرآنیاش زمینه را برای مطرحشدن بازیگر محوری خود مطرح کرد و «مصطفی زمانی» را نه فقط در مرزهای جغرافیایی ایران، بلکه در بسیاری از کشورهای اسلامی و حتی غیراسلامی به اوج شهرت و محبوبیت رساند. زمانی، پس از بازی در یوسف پیامبر وارد جریان اصلی تولیدات سینمای بدنه شد و مانند یک بازیگر عادی به کارش ادامه داد.
مصطفی زمانی چند سال قبل و پیش از آنکه «جنیفر لارنس» به این نتیجه برسد که تنها به کار بازیگری بپردازد و صحبت در مورد سیاست را به اهلش واگذار کند، تصمیم گرفت تا برخلاف باقی شُهرههای شهر عطای حضور در فضای مجازی و تجویز نسخه «زندگی بهتر در زمانه عسرت» را به لقایش ببخشد و تنها به ادامه حرفهای که فکر میکند از پس انجامش برمیآید، بپردازد. مصطفی زمانی بدون آنکه ادعایی در این زمینه داشته باشد، خلاف جریان آب شنا کرد و به «سلبریتیسم» پیش از نفوذ طعم تلخ فرهنگ شهرت در بند - بند زندگیاش «نه» گفت و خودش را برای تأیید گرفتن از آدمکهای مجازی مصرف نکرد. اکنون، جنیفر لارنس بهتازگی گفته که دیگر قصد ندارد حرف سیاسی بزند، چون متوجه شده که جامعه آمریکا برای نظرات وی و دوستانش دیگر تَره هم خُرد نمیکند و کاری را که فکر میکند درست است، انجام میدهد. در آمریکا، جناحهای مختلف سیاسی، بهخصوص دموکراتها با پیشکشیدن مسئله آزادیهای اجتماعی، سلبریتی را وارد رینگ میکردند و از وی برای رسیدن به مقاصد انتخاباتیشان بهره میبُردند. این رویکرد تا زمان روی کارآمدن ترامپ ادامه یافت و این سؤال در ذهن کمتر کسی پدید آمد که مواجهه کارکردگرایانه و مصرفی به سلبریتیجماعت تا کجا میتواند به نفع یک گروه و به ضرر دستهای دیگر تمام شود. ظاهر امر نشان میدهد انتخاب ترامپ بهعنوان رئیسجمهور ایالات متحده آن هم با نقشآفرینی فعال بخش سنتیتر جامعه سفیدپوستان آمریکایی پاسخی درخور به فعالیتهای انتخاباتی دموکراتها باشد، ولی او هم سلبریتی دسته و گروه خودش بود که توانست با پررنگکردن مسئله هویت در میان گروههای مستعد، از جمهوریخواهان و مردم سمپات و غیرسمپات برای این جریان فکری - سیاسی یارگیری کند تا پیروزی در دعواهای اساسی صرفاً در رؤیا و خواب تعبیر نشود. به بیان دیگر، برهمکنش سلبریتیهای نزدیک به دو سر طیف جمهوریخواه و دموکرات باعث شد تا آنها در عمل یکدیگر را خنثی کنند و نزاع و تقابل نمادین را به سطح درگیریهای خیابانی بکشانند. میتوان اینطور تلقی کرد که بهرهکشی از شُهرهها اگرچه در کوتاهمدت میتواند مقاطعهدهندگان آنها و بازیگران اصلی عرصه سیاست را به نان و نوایی برساند، اما در ادامه طیف مقابل را نیز با این ذهنیت مواجه میکند که چرا آنها نتوانند از این ظرفیت در اردوی خود مایه بگیرند؟ با تمام این اوصاف، وقتی جنیفر لارنس در مقام یکی از چهرههای پُرسروصدای ضد ترامپ به این نتیجه میرسد که حرفهایش برای مردم آمریکا جذاب نیست و ممکن است انرژی افراد را تحلیل ببرد به این نتیجه رسید که صرفاً روی سینما تمرکز کند و نظراتش را در قالب فیلمهایی که بازی میکند به مخاطبان هدفش انتقال دهد. اما در ایران چه؟ فرهنگ شهرت با شکلگیری صنعت سینمای فارسی و ورود پول به آن شکلی اساسی به خود گرفت و تبدیل به مسئلهای جدی شد؛ با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 اوضاع دگرگون شد و ملت ایران توانست نقشی همگانی و قابلشمارش در تعیین سرنوشت خود پیدا کند. دیگر قهرمانان منفرد و کلاسیک نبودند که تکلیف آدم بدها را یکسره میکردند، بلکه حتی حاشیهایترین افراد، جغرافیا و حتی اجسام نیز در حال تبدیلشدن به شخصیت بودند و داشتند «هویت» پیدا میکردند؛ شکل داستانپردازی و شمایلنگاری شخصیتها در تولیدات سینمایی پس از انقلاب، گواهی بر این مدعا بود و تا سالها توانست انسان ایرانی را از پسزمینه به نقطه فوکوس دوربین بیاورد. این رویکرد تا دهمین انتخابات ریاستجمهوری ادامه یافت، ولی سال 1388 تبدیل به نقطه عطف تاریخی این سیر و آغازی بر پایان انسانِ انقلابی ایرانی شد. در این دوره بود که کمپینهای تبلیغاتی نامزدهای اصلاحطلب با دست گذاشتن روی مسئله «میل» و «مصرف» تلاشی همهجانبه را برای تهی ساختن جامعه ایران از «اراده به انقلابیگری» آغاز کردند و از بازیگر و ورزشکار گرفته تا اندیشمند و مجری را به خدمت خویش درآوردند.
بهرهوری چهرههای سرشناس هنری، ورزشی و رسانهای باقدرت گرفتن هرچه بیشتر شبکههای اجتماعی نظیر «فیسبوک»، «توییتر» و «اینستاگرام» آنها را در این وهم قرار داد که میتوانند با هر کُنش و واکنشی وارد نزاعهای سیاسی شوند و مرجعیت فکری پیدا کنند! درحالیکه برخورد با دیوار سخت واقعیت آنطور که بسیاری تصور میکنند خیلی دور نیست و میتواند سلبریتی و سفارشدهندگان محتوا به آنها را به بنبست کشانده و در برابر اراده «مردم اصیل» خلع سلاح کند. پایین آوردن گارد ملت ایران با مسمومکردن فضا، آنهم به بهای راهدادن به فلان سلبریتی و بهمان شُهره برای کوتاهمدت شاید کارگر بیفتد، ولی ساخت فرهنگی ایران اسلامی در قالب فرایندهای کلان تاریخی بهگونهای است که توان بازیابی انرژی و عقب راندن نیروهای غیراصیل و وارداتی را به آنها میدهد.
بازار ![]()