بزرگنمايي:
ایران پرسمان - جام جم /متن پیش رو در جام جم منتشر شده و بازنشر آن در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
محسن امین زاده، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و از دولتمردان دولت اصلاحات درشماره هفتم ماهنامه مشق فردا، یادداشت مفصلی باعنوان «استراتژی توسعه ملی؛چین یا کره شمالی» منتشر کرده است. در گزیدهای از این یادداشت که آن نیز به شکل جداگانه در پایگاه اینترنتی مشقنو منتشر شده است، ایشان 11 توصیه را با توجه به تجربه ژاپن درباب سیاست خارجی به دولت جمهوری اسلامی پیشنهاد کرده که از جمله مهمترین محورهای آن پیشنهادها از قرار زیر است: «از رهبران ژاپن بیاموزید که مواضع نظامیگرا و راهبردهای نظامی خشن و متجاوزشان با شکست در جنگ جهانی دوم به انتها رسید.از ژاپن بیاموزید با راهبرد تنشزدایی و اعتمادسازی مداوم با جامعه جهانی، به یکی از پیشرفتهترین کشورهای هستهای جهان بدل شد.از ژاپن بیاموزید که رفع بحرانهای ملی و اقتدار اقتصادی نیاز به سیاست خارجی قدرتمند، موفق و پویا و اعتماد سازی با جامعه جهانی دارد.از ژاپن بیاموزید و از توهم موهوم حل بحران تحریمها با نمایش تشدید اقتدار نظامی و هستهای و تهدید دیگران دوری کنید و افتخار نجات کشور از این دام هستیسوز بهظاهر انقلابی تندروها و دولت پنهان را به نام دولت خودتان ثبت کنید.از ژاپن بیاموزید و سرنوشت دیپلماسی و سیاستورزی بینالمللی و منطقهای را به دست خردمندان غیرنظامی بسپارید.» به نظر میرسد ایده اصلی آقای امینزاده در این یادداشت تأکید بر این نکته است که کلید توسعه در گرو «رضایت سیاسی غرب» است. شاید بتوان از این ایده با عنوان «غربمداری» در توسعه نام برد و آن را پیشدرآمد «توسعه وابسته» دانست. پیش فرض نویسنده محترم درباره توسعه در این یادداشت این است که راه توسعه کشورها از منزلگاه رضایت سیاسی غرب میگذرد و چارهای جز وقوف در این منزلگاه نیست و بدون آن نمیتوان توسعه را برای کشور به ارمغان آورد. این سخن را میشود گوهر ایده توسعهگرایی اصلاحطلبان و دولتمردان دولت اعتدال هم دانست. به همین منظور همواره طی این سالها با غربمداری در توسعه، الگوی توسعه وابسته و سیاست خارجی توسعهگرا بهعنوان تنها راه و مهمترین راه تحقق توسعه از سوی این جریان مورد تأکید قرار گرفته و توان کشور در سالهای اخیر صرف آن شده است. این خوانش از توسعه جهان و تاریخ توسعه ژاپن، چین و کره جنوبی ضمن آنکه گزینشی است و ناکافی، مؤید فهم سیاسی و سطحی از توسعه نیز هست. در خوانش امینزاده و همفکران او از توسعهگرایی ژاپن، تأثیر تاریخ، جامعه، فرهنگ و سنتها در فرآیند توسعه همه غایب هستند. این نگرش سطحی و بهشدت سیاسی و ساده انگارانه از توسعه هیچ تناسبی با توسعهگرایی غربی ندارد.
بخش ناگفته توسعه ژاپن
فارغ از این مثال لازم به یادآوری است در همین ژاپن نیز که آقای امینزاده بهعنوان نمونه موفق «غربمداری» در توسعه نام میبرند، در جریان جنگ جهانی اول در شرایطی که این کشور در اوج تنش با غرب بود، با توسعه تقاضا برای صنایع نظامی و صنایع سنگین، جهشی عظیم در اقتصاد صنعتیاش رخ داد بهشکلی که تا سال 1920، بخش صنایع کارخانهای بیش از 50 درصد نسبت به سال 1914 رشد داشت. ژاپنیها با بهرهگیری از فرصت پیش آمده، از طریق انتقال تکنولوژیهای پیشرفتهتر به سمت صنایع جدیدی چون کالاهای برقی، هواپیماسازی و... روی آوردند و به ارتقای کیفیت محصولات پرداختند.[1] البته توضیح این نکته لازم است که در آن مقطع نهادهای بینالمللی سیاسی و اقتصادی موثر بر فرآیند توسعه وجود نداشت و لذا در شرایط حاضر، وجود نهادهای بینالمللی اقتصادی و سیاسی، همگی موثر بر فرآیند توسعه هستند اما اینکه این تاثیر در نتیجه یک تفسیر سادهانگارانه بهعنوان «کلید توسعه» تلقی شود، ایدهای سیاسی بوده و قابل اعتنا نیست. تجربه هشت ساله دولت روحانی که میتوان از آن بهعنوان «آزمایشگاه توسعه وابسته» در ایران نام برد، نمونه عینی شکستخورده این شکل از توسعهگرایی است.
در پاسخ به چرایی توسعه ژاپن مقاله دیگری نیز وجود دارد که با دید کلنگرانهای با تحلیل فرهنگ، مذهب، تاریخ و... ژاپن، تلاش کرده به این پرسش پاسخ دهد. میتوان این مقاله را با نوشته اخیر دکتر امینزاده مقایسه کرد. «راز سرزمین آفتاب» ازجمله نوشتههای مهم شهید سیدمرتضی آوینی است که در مجموعه آثار او بهعنوان مقاله اول در کتاب «فردایی دیگر» منتشر شده است. این مقاله تلاش دارد با رهیافتی فرهنگی و تاریخی به این پرسش پاسخ دهد که «چرا ژاپن پذیرای توسعه بود؟» در این یادداشت شهید آوینی تاثیر دین شینتو، نگرههای اساطیری ژاپن، امپراتوری یاماتو، سنت بوشیدو و... را بر فرآیند توسعه ژاپن مورد بررسی قرار داده تا پاسخی فرهنگی، تاریخی و... بر پرسش خود بیابد. مقایسه این دو یادداشت نشاندهنده دو فهم متفاوت از توسعه است: اولی توسعه را امری سیاسی، پروژهای و سادهانگارانه میداند و دیگری توسعه را امری پیچیده، چندوجهی و دارای ابعاد تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و پروسهای(فرآیندی) مینگرد.
نمونههای شکست خورده
از جمله مهمترین نمونهها در اینباره، نمونه شکست خورده کشور مصر است؛ کشوری که نه تنها رضایت سیاسی قدرتهای بزرگ را تأمین کرده بلکه رضایت سیاسی دشمن خود یعنی رژیم صهیونیستی را هم تأمین کرده اما هیچ راهی به توسعه نبرده بلکه راه زوال را در پیش گرفته است و غرب به جای تضمین دموکراسی و توسعه در مصر، مدل اقتدارگرایی بروکراتیک را تایید کرده و همپیمان با نظامیان این کشور شده است.
از دیگر مصادیق شکست خورده دولتهای اقتدارگرای بروکراتیکی که سیاست توسعه وابسته را دنبال میکردند و به دنبال رضایت سیاسی غرب و جذب سرمایه خارجی بودند، میتوان به برخی کشورهای آمریکای لاتین طی دهه1960 اشاره کرد. برزیل، آرژانتین، شیلی و اروگوئه با فهمی شبیه آنچه آقای امینزاده در یادداشت خود طرح میکند، سیاستهای توسعهای خود را در چارچوب سیاست توسعه وابسته دنبال کردند که نتیجه آن چیزی نبود جز:
1- ورشکستی اقتصادی و برجای ماندن بدهیهای عظیم پولی برای کشور
2- شکلگیری انحصار و انسداد سیاسی و سیاست زدایی از جامعه
3- تعمیق سرمایهداری وابسته و شکلگیری طبقه اقتصادی وابستهای که از سیاستهای غربی در کشور خود ذینفع است. در این باره برای مطالعه بیشتر میتوان به نظرات گلیرمو اودانل مراجعه کرد. به نظر آقای امین زاده و همفکران او در کنار مطالعه نمونههای موفق توسعه، لازم است با نگاهی جامعنگرانه و نه سادهانگارانه و تک متغیره، نیم نگاهی هم داشته باشند به نمونههای ناموفق توسعه که کم نیستند و بسیار هم عبرت آموزند.
فرجام سخن
فارغ از این پرسشهای مهم که: 1- آیا توسعه، خارج از تاریخ تمدن غرب به چه میزان امکان تحقق دارد؟ و 2- زیستبومهای غیرغربی چه نسبتی با توسعه میتوانند داشته باشند؟ و 3- درباره توسعه باید توجه داشت که توسعه «فرآیندی» بلندمدت و چندبُعدی و دارای وجوه و الزامات تمدنی، تاریخی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و... است. توسعه «پروژه» کوتاهمدت و فستفودی و تکمتغیره نیست. شوربختانه این فهم از توسعه در ایران، توسعهگرایان بسیاری را تبدیل به دُنکیشوتهای توسعه کرده است.
همین فهم پروژهای از توسعه و نگاه فستفودی و سادهانگارانه به توسعه بود که در ابتدای دهه 1370 شمسی موجب شد سعید حجاریان، معاون سیاسی مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری پروژه توسعه سیاسی را در کشور با عنوان پروژه «توسعه و نوسازی سیاسی» آغاز کرده و دنبال کند. او در اینباره در بهار 1389 به مجله علوم انسانی مهرنامه چنین میگوید: «به همراه بهزاد نبوی، محسن آرمین، هاشم آغاجری، عباس عبدی، علیرضا علویتبار، حسین بشیریه و برخی دیگر از استادان دانشگاه روی این پروژهها کار کردیم اما حاصل این کار چندان مورد استفاده مسؤولان قرار نگرفت، به همین علت خودمان تصمیم گرفتیم که این پروژه را اجرا کنیم.» آنان با درک پروژهای از توسعه سیاسی، دُنکیشوتوار خود تصمیم گرفتند با بهدست گرفتن سازمان دولت و نهاد قدرت آن را در جامعه ایران اجرا کنند. ریشههای شکست ایده توسعه سیاسی در جریان اصلاحطلبی و تبدیل آن به تراژدی-کمدی توسعه سیاسی را باید در همین فهم سادهانگارانه، فستفودی و پروژهای از توسعه دانست.
سادهسازی توسعه ره زن است و بر گمراهی بیشتر درباره توسعه میانجامد و تحقق آن را دشوارتر میکند. یکی از دشواریهای توسعه در ایران، خوانشهای سادهانگارانه، سیاسی و ناکافی از توسعه است. تجربههای تاریخی توسعهگرایی چه آنان که موفق شدهاند و چه آنان که شکست خوردهاند؛ نیازمند بازخوانی همهجانبه، غیرسیاسی، عمیق و دقیق هستند. خوانشهای سیاسی از توسعه در بیشتر موارد به اگزجره و بزرگنمایی راهحلهای ناکافی و گاها گمراهکنندهای میشود که فایده آن سیاسی و جناحی است آن هم گاهی به قیمت از دست رفتن فرصت و ظرفیتهای ملی. همچنین خوانشهای پروژهای و نه پروسهای از توسعه و فهم فستفودی از آن در بیشتر موارد تبدیل به کارخانه تولید دُنکیشوتهای توسعهگرایی میشود که با توهم توسعه به پیکار و مبارزه با جامعه خود میرود.
[1] ایمان حقیقی. توسعه اقتصادی ژاپن و عوامل کلیدی آن. راهبرد یاس 1384 شماره 4.
لینک کوتاه:
https://www.iranporseman.ir/Fa/News/335997/