شاعرانه/ من که راضی شدهام رزق مقدرشده را
خردنامه
بزرگنمايي:
ایران پرسمان - آخرین خبر / من که راضی شدهام رزق مقدرشده را
نکشم ناز گدایان توانگر شده را
چه بهجا مانده که در پای عزیزان ریزم؟
باغ آفتزده را ؟ یا گل پرپر شده را ؟
سفله را لقمهای از حکمت لقمان خوشتر
خار صحرا چه کند قطره گوهر شده را ؟
دل ز تکرار شب و روز گرفته است مرا
دیدهام بس که من این رنج مکرر شده را
در دیاری که هنر خوارتر از خاک ره است
بشکن این گوهر با خاک برابر شده را !
ای خوش آنان که چو خفتند ز خاطر بردند
رنج این غمکده بیدر و پیکر شده را
گر تو ای عشق به رویم نگشایی در فیض
کس پناهی ندهد رانده ز هر در شده را
بس که ناکام «سهی» زیستهام در همه عمر
قصه پنداشتهام کام میسر شده را
ذبیح ا... صاحبکار
به اخمت خستگی در می رود ، لبخند لازم نیست
کنار سینی چای تو اصلاً قند لازم نیست
همیشه دوستت دارم - به جان مادرم - اما
تو از بس سادهای ، خوش باوری ، سوگند لازم نیست
به لطف طعم لبهای تو شیرین می شود شعرم
غزل را با عسل میآورم ، هرچند لازم نیست
مرا دیوانه کردی و هنوز از من طلبکاری
بپوشان بافههای گیسویت را ، بند لازم نیست
«به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را»
عزیزم ، بس کن ، از این بیشتر ترفند لازم نیست
فدای آن کمانهای به هم پیوستهات ، هر یک
جدا دخل مرا میآورد ، پیوند لازم نیست
بهمن صباغ زاده
لینک کوتاه:
https://www.iranporseman.ir/Fa/News/376583/