این فرمانده، کربلا را برای آیندگان میخواست
شنبه 26 شهريور 1401 - 14:34:10
|
|
ایران پرسمان - ایسنا / محسن وزوایی، 5 مرداد ماه سال 1339 در محله نظام آباد تهران، متولد شد.او در سال 1355 به دانشگاه راه یافت و در رشته شیمی دانشگاه صنعتی شریف مشغول به تحصیل شد. پس از ورود به دانشگاه، به جریان مکتبی انجمنهای اسلامی دانشجویان این دانشگاه پیوست و همزمان با شرکت در فعالیتهای سیاسی و جلسات عقیدتی، از سال 1356 مسئولیت هدایت و جهتدهی به مبارزات دانشجویی ضددیکتاتوری را در سطح دانشگاه شریف عهدهدار شد. در سالهای ورودش به دانشگاه، نقش فعالی در تشکیلات اسلامی دانشگاه از خود نشان میداد. این جوان مبارز و پرشور، از تظاهرات خونین 17 شهریور سال 1357 تا 12 بهمن 1357 و ورود امام خمینی (ره) به ایران، در همه صحنهها از جمله پیشتازان و جلوداران تظاهرات مردمی بود. او در روزهای پرتلاطم انقلاب نیز نقش حساس هدایت را بردوش میکشید و در درگیریهای مسلحانه و سرنوشتساز 19 بهمن تا 22 بهمن 1357، حضوری پرثمر داشت. محسن وزوایی در تصرف دو پادگان مهم جمشیدیه و عشرتآباد نیز شهامت بالایی از خود نشان داد. با تأسیس «تیپ 10 سیدالشهدا»، فرمانده این تیپ شد. همین تیپ، در 23 فروردین ماه 1361 وارد عملیات «الی بیت المقدس» شد و برای اجرای بهتر عملیات، با تیپ حضرت رسول صلی الله علیه و آله ادغام شد و محسن وزوایی نیز فرماندهی محور اصلی را عهدهدار شد. محسن وزوایی، این عاشق وارسته و آگاه، پس از ماهها مجاهدت و مبارزه با دشمنان اسلام و حماسه آفرینی در عملیاتهای متعدد و به ویژه «الی بیت المقدس»، سرانجام در دهم اردیبهشت ماه سال 1361، در 22 سالگی هنگام هدایت نیروهای تحت امر خود، بر اثر اصابت گلوله و ترکش به شهادت رسید. مادر شهید وزوایی در خاطرهای روایت میکند: «از بیمارستان که مرخص شد، هنوز به یک ماه نرسیده، برگشت جبهه. حسابی عصبانی شدم. بهش گفتم:«محسن! تو با این وضعیت چجوری میخوای بجنگی؟ تو که دست راستت کار نمیکنه!» عضله بازو دست راستش کاملا از بین رفته بود و فقط انگشت سبابهاش حرکت می کرد!. به همان انگشت سبابهاش اشاره کرد و گفت: «ببین. خدا این انگشت را برای من سالم نگه داشته برای چکاندن ماشه تفنگ. همین یه انگشت کافیه.» و درحالی که سعی میکرد اشکهایش را از من پنهان کند، گفت: «مادر دلم بدجور هوای کربلا کرده.» به او گفتم: «من چشام آب نمیخوره تو بری کربلا را ببینی. کربلا را که نمیبینی هیچ، ما رو هم به فراق خودت مینشونی.» کمی تامل کرد و گفت: «مادر جان. من کربلا را برای خودم نمیخواهم، برای نسلهای بعدی میخواهم.»
http://www.PorsemanNews.ir/Fa/News/387118/این-فرمانده،-کربلا-را-برای-آیندگان-میخواست
|