شنبه ۲۱ تير ۱۴۰۴
سیاست روز

عبدالرضا داوری: تندروها دنبال احیای پروژه انسدادند

عبدالرضا داوری: تندروها دنبال احیای پروژه انسدادند
ایران پرسمان - نامه نیوز / تحلیلگر مسائل سیاسی گفت: حمله یکپارچه ثابتی و رسایی و سایر تندروها به مصاحبه پزشکیان یا دیپلماسی عراقچی، تلاشی برای تخریب زمینه‌های صلح پایدار و ...
  بزرگنمايي:

ایران پرسمان - نامه نیوز / تحلیلگر مسائل سیاسی گفت: حمله یکپارچه ثابتی و رسایی و سایر تندروها به مصاحبه پزشکیان یا دیپلماسی عراقچی، تلاشی برای تخریب زمینه‌های صلح پایدار و پیگیری آنها برای احیای پروژه انسداد است. این جریان‌ها نمی‌خواهند صلح برقرار شود.
پیش از تجاوز اسرائیل به خاک کشورمان، روزی نبود که تندروها علیه مذاکرات موضع نگیرند و برای سردادن شعارهای نمایشی حنجره خود را پاره نکنند اما از آغاز جنگ 12 روزه به یکباره ناپدید شدند؛ انگار نه انگار که وجود خارجی داشتند. در ایام جنگ ندیدیم که حتی یک سوپرانقلابی به طور نمادین لباس رزم بپوشد و در میدان نبرد با دشمن صهیونیستی حضور پیدا کند.
البته این رویکرد دوگانه همواره از تندروها مشاهده شده است. از عملیات طوفان الاقصی تا جنگ 12 روزه، این گروه پرمدعا هیچ اقدامی برای جهاد مقابل کفار، صهیونیست ها و آمریکایی ها انجام ندادند، حتی وقتی حمید رسایی مورد سئوال قرار گرفت، این توضیح انحرافی را مطرح کرد که «اولا حزب الله به تنهایی از پس اسرائیل برمی‌آید و در ثانی به گفته‌ی او تعدادی از عناصر مزدور و نفوذی آمریکا و اسرائیل در داخل کشور در حال توطئه هستند و نباید میدان را برایشان خالی کند!».
بازار


تناقض در گفتار این جماعت آنجا به طور واضح آشکار می شود که نه تنها زمان دفاع از کشور در جنگ 12 روزه، اقدامی انجام ندادند بلکه بعد از اعلام آتش بس به جای سکوت، دست پیش را گرفتند که پس نیفتند. آنها یکی یکی با اتخاذ مواضع شاذ پیدای‌شان شد تا بگویند «ما هستیم»؛ میثم نیلی در برنامه زنده شبکه یک حاضر می شود و عملکرد دستگاه دیپلماسی را 8 ماه گذاشته زیر سئوال می برد؛ در صورتی که براساس اخبار رسمی یکی از عوامل نفوذ، اتباع بیگانه غیرمجاز بودند که همه می دانند در زمان چه دولتی مسیر ورود بی حساب و کتاب آنها به کشور باز شد. صادق شهبازی به فرماندهان نظامی کشور کنایه زد؛ حمید رسایی در توئیت هایی تلویحا دولت را به کودتا متهم کرد و نوشت «بوی بدی می آید».
از پایان جنگ 12 روزه تا به امروز مواضع نیروهای جناح تندرو مشکوک و برای کشور هزینه‌زا بوده است. آنها ابتدا تلاش کردند با اتهام زنی و برچسب زنی به نیروهای جان برکف، آنها را به خیانت و نفوذ متهم کنند، بعد با تعابیری همچون «آغل»، همبستگی ملی را هدف گرفتند و حالا با به کارگیری تعابیر مختلف از اعدام گروسی، نتانیاهو و ترامپ گرفته تا حتی ترور آنها به دشمن سوژه برای ایران هراسی بدهند. حمید رسایی، حسین ثابتی، فوآد ایزدی و جواد لاریجانی از چهره هایی بودند که این مشی و رویکرد را پیش بردند به طوری که مورد اعتراض رسانه های اصولگرا نیز واقع شدند. روزنامه جوان در واکنش به بیانیه سرگشاده و اعتراضی 24 نماینده تهران به اعلام آمادگی مسعود پزشکیان برای مذاکره در گفتگو با خبرنگار آمریکایی نوشت «چه کسانی به این بی‌هویت‌ها اجازه داده تا رئیس‌جمهور را در حساس‌ترین برهه، به باد توهین بگیرند؟»
علل و عوامل تناقض‌های کلامی و کرداری تندروها را با عبدالرضا داوری تحلیلگر مسائل سیاسی مورد بررسی و تحلیل قرار داریم.
به نظر شما چرا تندروها و سوپر انقلابی ها در کلام ادعای شهادت طلبی دارند و از مبارزه با استکبار و نابودی اسرائیل سخن می گویند اما از زمان عملیات طوفان الاقصی تا به امروز هیچ اقدامی عملی برای رسیدن به آرمان های شان انجام ندادند و همواره سعی کردند به دور از خطر و زمان حضور در محل‌های امن شعارهای پرطمطراق رادیکالی سر دهند؟
از نگاه تحلیلی، سکوت تندروها در دوران بحران و هیاهویشان در زمانه صلح، می‌تواند نشانه‌ای از رضایت پنهان آن‌ها از وضعیت بحرانی و تلاش آشکارشان برای بازتولید تنش و انسداد باشد. این الگو نه‌تنها در ایران بلکه در تاریخ معاصر جهان، بارها تکرار شده است.
مثلا در اوج بحران اقتصادی آلمان در دهه 20 و 30 قرن گذشته و در سالهای پس از جنگ جهانی اول، نازی‌ها با تحریک احساسات عمومی علیه " alt="ایران پرسمان" width="100%" />

یا پس از حملات 11 سپتامبر، چهره‌هایی چون دیک چنی، دونالد رامسفلد و پل ولفوویتس که با استفاده از فضای ترور و ترس، پروژه‌هایی همچون حمله به عراق را به اجرا گذاشتند، هرگاه تلاش‌هایی برای صلح یا تعامل با ایران مثل گفت‌وگوهای پس از حمله آمریکا به افغانستان در 2001 صورت می‌گرفت، این گروه‌ها با تکیه بر شعار "محور شرارت" فضا را دوباره تند می‌کردند چون تندروها از صلح می‌ترسند، و در صلح، منطق‌شان زیر سؤال می‌رود یا در دهه 1990 و پس از آن در افغانستان، هر زمان روند صلح با دولت مرکزی یا مداخله نهادهای بین‌المللی در جهت بازسازی کشور آغاز می‌شد، طالبان با حملات تروریستی و بمب‌گذاری، فضای بحران را بازتولید می‌کردند چون تندروها به‌جای حضور در ساختارهای رسمی و نهادینه شده، خود را با بحران معنا می‌کنند.
بر همین مبنا میتوان گفت که تندروها در همه جای جهان – از ایران تا آلمان دهه 30، از آمریکا تا افغانستان – در زمانه بحران، «مشروعیت» پیدا می‌کنند و سکوت آنان در اوج بحران از سر رضایت پنهان است؛ زیرا بحران، گفتمان آن‌ها را تقویت می‌کند و برعکس، در دوران صلح و تعامل، چون قدرت اقناع ندارند، مجبورند فضا را دوباره قطبی، تنش‌آلود، و امنیتی کنند. حمله یکپارچه ثابتی و رسایی و سایر تندروها به مصاحبه پزشکیان یا دیپلماسی عراقچی، تلاشی برای تخریب زمینه‌های صلح پایدار و پیگیری آنها برای احیای پروژه انسداد است. این جریان‌ها نمی‌خواهند صلح برقرار شود، چون در شرایط صلح، جامعه می‌پرسد: چرا باید به شما رأی بدهیم یا چرا باید از شما تبعیت کنیم؟ بنابراین وضعیت بحرانی، زیست‌جهان تندروهاست و صلح و تعامل، آن‌ها را به حاشیه می‌برد.
امروز کسانی همچون حمید رسایی، امیرحسین ثابتی و جواد لاریجانی از اعدام یا ترور ترامپ و نتانیاهو حرف می زنند، این افراد تا چقدر حاضرند هزینه این کار را با حضور در میدان واقعی بپردازند؟
در همه سال‌های گذشته، چهره‌هایی چون حمید رسایی، امیرحسین ثابتی و برخی نیروهای سیاسی و رسانه‌ای همسو با آنان، همواره خود را در صف اول دشمنی با اسرائیل معرفی کرده‌اند. شعارهایی پرطنین، مواضعی تند، و فریادهایی که گاه از تریبون مجلس و گاه در فضای مجازی طنین می‌انداخت. اما هرچه شعاردادن‌های این جریان در تهران بلندتر شده، حضورشان در میدان واقعی مبارزه با اسرائیل، کم‌رنگ‌تر و پرسش‌برانگیزتر شده است اما مسئله به همین‌جا ختم نمی‌شود. این جریان نه‌تنها در میدان عملی مقابله با رژیم صهیونیستی حضوری ندارد، بلکه در اقدامی متناقض، بارها فرماندهان ارشد محور مقاومت را که در خط مقدم نبرد با اسرائیل ایستاده‌اند، مورد حمله رسانه‌ای قرار داده است؛ فرماندهانی همچون شهید سپهبد قاسم سلیمانی، و شهید سپهبد محمد باقری.
حقیقت این است که بسیاری از این تندروها، مبارزه با اسرائیل را نه یک وظیفه تاریخی و راهبردی، بلکه یک ابزار داخلی برای حذف رقیب، جلب حمایت و انحصارطلبی گفتمانی تلقی می‌کنند تندروها سکوت را در میدان خطر و فریاد را در میدان امن انتخاب کرده اند و برایشان حضور در جنوب لبنان، سوریه یا یمن پوئنی ندارد؛ چون آنجا دوربین نیست، تریبون نیست، و جایزه‌ای در قدرت داخلی ندارد.
از سوی دیگر، حضور سردارانی مانند شهید قاسم سلیمانی و شهید محمد باقری، که هم‌زمان نماد وفاداری به امنیت ملی و نیز مقبولیت اجتماعی در طیف‌های گوناگون مردم بودند و با صلابت میدان و بی‌نیازی از تریبون، پیوندی عمیق میان امنیت ایران و مبارزه با اسرائیل برقرار کرده بودند، خواه‌ناخواه، برای جریان‌هایی که اساس سیاست‌ورزی‌شان بر طرد و حذف بنا شده، تهدید به شمار می‌آمدند.شاید بهترین توصیف برای این جماعت، همان باشد که در ادبیات سیاسی به آن تضاد شعار و واقعیت گفته می‌شود. آنان در تهران فریاد مرگ بر اسرائیل سر می‌دهند، اما هنگام حمله مستقیم اسرائیل به ایران سکوت می‌کنند.در تریبون مجلس از "محور مقاومت" دم می‌زنند، اما در پست‌های شبکه‌های اجتماعی، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی را متهم به مماشات با روحانی و ظریف در برجام می‌کردند و سردار شهید باقری را هم منفعل و ترسو و منتقل کننده پیام انفعال می‌نامیدند.در جلسات محفلی، از تهدید رژیم صهیونیستی می‌گویند، اما به تخریب چهره‌هایی می‌پردازند که سال‌ها در خط مقدم همین مبارزه ایستاده‌اند.
راز این تناقض، در نوع سیاست‌ورزی آنان نهفته است. تندروهای ایرانی، برخلاف ادعایشان، از صلح می‌ترسند، نه از جنگ. چرا؟ چون در صلح، گفت‌وگو، تعامل و وحدت، مشروعیت آنان از بین می‌رود. در چنین فضایی، میدان از کسانی چون قاسم سلیمانی گرفته می‌شود که عمل‌گرا بودند، اهل میدان بودند، و محبوبیت اجتماعی‌شان محدود به یک جناح نبود.
برای این جریان، اسرائیل بیشتر یک بهانه است؛ یک "دشمن کلیشه‌ای برای مصرف داخلی". آنچه واقعاً آنان را نگران می‌کند، فرمانده‌ای است که با میدان، نه با منبر، قهرمان می‌شود؛ و محبوبیتی دارد که نمی‌توان با "دست‌کاری فضای مجازی" مهار کرد. تندروهایی که مدعی‌اند دشمن اولشان اسرائیل است، گاه نشان داده‌اند که در عمل، بیشترین انرژی خود را صرف نبرد با سرداران ایرانیِ مقاومت می‌کنند. قاسم سلیمانی و محمد باقری برایشان خطرناک‌تر از نتانیاهو بود، چون در داخل محبوبیت داشت، در منطقه مشروعیت، و در جهان احترام.آن‌ها با این چهره‌ها نه از سر اختلاف نظری، که از ترس به‌حاشیه‌رفتن، از نفوذ گفتمان عقلانیت، و از شکل‌گیری نیرویی ملی و مذهبی در دل ساختار جمهوری اسلامی در ستیزند. و این، دلیل سکوتشان در جنگ، و علت فریادشان در صلح است.


نظرات شما