ایران پرسمان - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
ابراهیم متقی| شکلبندی قدرت در خاورمیانه همواره با تغییرات مرحلهای و سیکلی همراه است. علت اصلی ظهور تغییرات مرحلهای را باید در معادله قدرت و ساختار جستوجو کرد. شکلبندی قدرت در شرایطی تغییر پیدا میکند که زمینه برای ظهور قالبهای گفتمانی، تغییرات نسلی و دگرگونی در پارادایمهای فناورانه حاصل شود. هر یک از سه مولفه یاد شده را میتوان در زمره عناصر اصلی تاثیرگذار در معادله قدرت و کنش ارتباطی بازیگران خاورمیانه دانست. هر یک از نشانههای یاد شده را میتوان در فرآیند تحول سیاسی محیط منطقهای و ساخت منازعات خاورمیانه مورد توجه قرار داد. تغییر در معادله موازنه قدرت در محیط منطقهای عموما موضوعی ساختاری و راهبردی خواهد بود. نقشیابی ایران در فضای تحولات منطقهای به این دلیل شکننده بود که به شاخصهای ساختاری سیاست بینالملل و همچنین دگرگونیهای شکل گرفته در موج سوم و چهارم انقلاب فناورانه وجه دقیقی مبذول نمیداشت. جدایی از ساختار سیاست بینالملل و تحریمهای اقتصادی ایران را میتوان در زمره عواملی دانست که نشانههایی از جدایی و بیگانگی ایران از فرآیندهای تحولآفرین نظام جهانی را منعکس میساخت. در این فرآیند امریکا به قابلیتهای تکنیکی و تاکتیکی موثری برای تغییر در موازنه قدرت نایل شد. هرگونه تغییر در موازنه قدرت تاثیر خود را در شکلبندی کنش سیاسی بازیگران منطقهای و قدرتهای بزرگ بهجا میگذاشت. جنگ اسراییل علیه حماس و حزبالله را میتوان در زمره موضوعاتی دانست که تغییر تدریجی در موازنه قدرت را منعکس میساخت. کنش عملیاتی اسراییل علیه حماس و حزبالله به گونه تدریجی تصاعد یافت. حمایت تسلیحاتی و اقتصادی امریکا از اسراییل را میتوان در زمره موضوعاتی دانست که تغییر در موازنه قدرت را اجتنابناپذیر میساخت. هرگاه موازنه قدرت در محیط منطقهای با نشانههایی از تغییر همراه شود، تاثیر خود را در معادله جنگ و صلح بهجا میگذارد. ماشین نظامی اسراییل بعد از حوادث 7 اکتبر 2023 به گونه تدریجی تقویت شد. ایالاتمتحده و سایر کشورهای توسعه یافته صنعتی از اقدامات و کنش نظامی اسراییل در محیط منطقهای علیه ایران و جبهه مقاومت حمایت به عمل آوردند. در چنین شرایطی بود که سازمان دفاعی اطلاعاتی و عملیاتی اسراییل به گونه تدریجی علیه ایران نشانهگیری شد. الگوی رفتار تهاجمی اسراییل علیه ایران تصاعد یافت. تصاعد بحران چالشهای امنیتی بیشتری را علیه ایران به وجود میآورد. کنش عملیاتی اسراییل علیه ایران به گونه تدریجی شدت یافت. این فرآیند از سال 2024 شروع شد و به گونهای تدریجی تصاعد پیدا کرد. در هر مرحله تاریخی الگوی کنش عملیاتی اسراییل از شدت عمل بیشتری برخوردار میشد. مزیت نسبی اسراییل در هر دوران تاریخی مبتنی بر مایت ساختاری نظام بینالملل و بهرهگیری از تکنولوژی نظامی و اطلاعاتی بوده است. در چنین شرایطی طبیعی است که معادله و موازنه قدرت علیه ایران شکل گرفته و این امر آثار پرمخاطره خود را در جنگ سحرگاه 13 ژوئن 2025 منعکس ساخت. اسراییل در این فرآیند نیز از کنش غافلگیری بهره گرفت و بخش قابلتوجهی از قابلیتها و ساختار دفاعی و عملیاتی ایران را در وضعیت تهدید، تخریب و نابودی قرار داد. در چنین شرایطی ایران ناچار شد از ساز و کارهای دفاع مشروع بهره گرفته و اقدامات متقابل علیه ساختار نظامی و حوزههای امنیتی اسراییل را در دستور کار قرار دهد. واقعیت آن است که قابلیتهای کنش موشکی ایران علیرغم شهادت فرماندهان واحد هوافضا نقش موثر و تعیینکنندهای در ایجاد موازنه تاکتیکی بهجا گذاشت. شاید بتوان ویترین ابزار تاکتیکی ایران برای ایجاد موازنه در برابر کنش تهاجمی اسراییل را بهرهگیری دقیق از قابلیتهای تاکتیکی موشکهای میانبرد ایران دانست. موشکهایی که توانست شکل خاصی از محیط منطقهای را بهجا گذارد.
بازار ![]()
1- قابلیت موشکی ایران و موازنه تهدید
کنش تاکتیکی ایران براساس مزیت نسبی ساختار دفاعی جمهوری اسلامی حاصل شد. ایران توانست موقعیت عملیاتی خود را بازسازی نموده و در زمان محدودی از قابلیتهای خود برای منصرفسازی دشمن به تداوم کنش عملیاتی بهره گرفت. کنش دفاعی ایران اولا براساس منشور ملل متحد به عنوان بخشی از دفاع مشروع محسوب میشد. ثانیا اقدامی محاسبه شده برای وادارسازی اسراییل به کاهش کنش عملیاتی خود تلقی شده و در روند اقدامات متقابل توانست چالشهایی را برای سیاست تهاجمی اسراییل به وجود آورد. قابلیت موشکی ایران توانست زمینههای لازم برای موازنه تاکتیکی در جنگ ژوئن را به وجود آورد. فرماندهان و تصمیمگیران نظامی اسراییل هیچگاه فکر نمیکردند ایران از قابلیت بازگشت به خویشتن خویش برای مقابله با تهدیدات برخوردار شود. ایران در زمان محدودی قابلیت تاکتیکی خود را در فضای کنش نامتقارن به کار گرفت. نتیجه آن را میتوان در تقاضای امریکا و اسراییل برای آتشبس دانست. آتشبس در تفکر اسراییل به معنای تلاش برای آمادگی بیشتر جهت تغییر در موازنه قدرت است، بنابراین میتوان تاکید داشت که اسراییل و امریکا آتشبس را برای کاهش شدت منازعه در محیط منطقهای به کار گرفتند. ایران نیز از این رویکرد بهره گرفت، به طور کلی هرگونه جنگ پیشدستانه علیه ایران با نشانههایی از محدودیت اقتصادی و تکنولوژیک روبهرو بوده است. این امر در زمان محدودی توانست چالشهای اقتصادی و اجتماعی خاص خود را به وجود آورد،بنابراین آتشبس پیشنهادی امریکا و اسراییل از این جهت مورد پذیرش ایران قرار گرفت که میتوانست چالشهای درون ساختاری را کنترل نموده و نهادهای دفاعی کشور، آمادگی بیشتری در کنش متقابل به دست آورند.
2- دیپلماسی ابهام در دوره آتشبس
دومین مولفه تاثیرگذار در روند آتشبس را میتوان در قالب دیپلماسی ابهام مورد توجه قرار داد. دیپلماسی ابهام مبتنی بر نشانههایی از نمایش قدرت و عملیات فریب است. ترامپ و نتانیاهو دو گزینه یاد شده را به موازات یکدیگر به کار گرفته و تلاش دارند تا ایران را در وضعیت ابهام قرار دهند. هرگاه کشوری همانند ایران که فاقد پشتوانه راهبردی میباشد با نشانههایی از ابهام امنیتی روبهرو شود، طبیعی است که در طولانیمدت قادر نخواهد بود خود را با چرخشهای تاکتیکی و عملیات تهاجمی رقیب هماهنگ سازد. آنچه ایران از مارس 2025 تجربه کرد، مبتنی بر نشانههایی از دیپلماسی فریب بوده است. حوزه راهبردی و دیپلماتیک ایران در این دوران تاریخی نتوانست درک دقیقی نسبت به اهداف راهبردی اسراییل و امریکا به دست آورد، به همین دلیل است که در وضعیت غافلگیری قرار گرفت. غافلگیری تاکتیکی ایران چالشهای امنیتی و راهبردی خاص خود را به وجود آورد. امریکا و اسراییل در روزهای اول جنگ ابتکار عمل لازم برای کاهش قدرت تاکتیکی ایران را دارا بوده و به همین دلیل است که ایران با چالشهای امنیتی جدی و فراگیری روبهرو شد. غافلگیرسازی ایران در فضای دیپلماسی ابهام و دیپلماسی فریب را میتوان به عنوان بخشی از سیاست امنیتی اسراییل و امریکا در ارتباط با ایران دانست.
در چنین شرایطی بود که اسراییل توانست اقدام تهاجمی خود را علیه ایران شکل داده و از این طریق بخشی از سرمایه تاکتیکی ایران را از بدنه عملیاتی و دفاعی جمهوری اسلامی در روند دفاع متقابل محدود و بیاثر سازد. در شرایط موجود نیز گزینههای تاکتیکی امریکا و اسراییل برای ایران متنوع و پرمخاطره است، علت اصلی آن را باید در ابهام تاکتیکی امریکا جستوجو نمود. نتانیاهو بر عملیات پرشدت و اعاده کنش اطلاعاتی علیه رهبران و نهادهای سیاسی ایران تاکید دارد، درحالی که دونالد ترامپ سیاستهای مرحلهای را در دستور کار قرار داده است. اگرچه شواهد نشان میدهد امریکا و اسراییل در دیدار نتانیاهو از واشنگتن به نتایج مطلوب و هماهنگی نایل شدهاند، اما واقعیت آن است که هنوز تصمیمگیری نهایی در ارتباط با کنش عملیاتی و امنیتی امریکا نهایی نشده است. بسیاری از شواهد نشان میدهد که جنگ علیه نهادها و ساخت سیاسی ایران اعاده خواهد شد، اعمال چنین سیاستی نیازمند آن است که زیرساختهای کنش سیاسی و دیپلماتیک آزمون شود. بحث اصلی ترامپ امریکا آن است که ایران چه سیاستی را در ارتباط با سایتهای هستهای در دستور کار قرار میدهد. پرسش بعدی آن است که سایتهای هستهای در فضای بازرسی بینالمللی قرار گیرد، چه نتایجی در حل و فصل مسالمتآمیز مناقشه خواهد داشت.
بحث اصلی آن است که آیا انعطافپذیری ایران منجر به افزایش مطالبات امریکا میشود یا اینکه در فضای آتشبس زمینه برای توافق سیاسی وجود خواهد داشت. طبیعی است که هرگونه توافق سیاسی مازاد امنیتی بیشتری برای ساخت سیاسی نظم اجتماعی ایران، ایالاتمتحده و اسراییل به وجود میآورد. چنین رویکردی ورود پذیرش گروههای تندرو در اسراییل نبوده و نتانیاهو تلاش دارد تا سیاست مقابله پرشدت برای ریزش ساختاری را در ایران پیگیری کند. ریزش ساختاری به معنای کنش عملیاتی علیه نهادهای سیاسی و رهبرانی است که در نتیجه آن زمینه برای خلأ قدرت سیاسی و عملیاتی ایجاد شود. در چنین شرایطی چالشهای امنیتی فزایندهای در برابر ایران ایجاد میشود. ضرورتهای راهبردی ایران ایجاب میکند که دیپلماسی همواره به عنوان یکی از ضرورتهای کنش راهبردی مورد توجه زمامداران قرار داشته باشد. کنش دیپلماتیک به مفهوم آن است که شناخت دقیقی نسبت به اهداف و سیاست هر یک از بازیگران به وجودآید. درک اهداف راهبردی امریکا و اسراییل همچنین گزینههایی که هر یک از بازیگران در فضای ابهام راهبردی فراروی خود دارند، به عنوان بخشی از واقعیتهای آینده سیاست امنیت منطقهای محسوب میشود.
نتیجه
مذاکرات واشنگتن را میتوان به مثابه گامی برای هماهنگسازی سیاستهای امریکا و اسراییل در ارتباط با ایران دانست. اگرچه در فضای دیپلماسی واشنگتن نشانههایی از توافق ترامپ و نتانیاهو وجود داشته اما واقعیت آن است که اسراییل باید سیاستهای خود را با الگوی کنش نهادی و ساختاری امریکا هماهنگ سازد. ترامپ بر دوگانه دیپلماسی و کنش امنیتی تاکید دارد، درحالی که نتانیاهو جنگ و عملیات تاکتیکی علیه ایران را به منزله پایان دیپلماسی و نشانهای از ضرورتهای تغییر موازنه قدرت تلقی میکند. واقعیت آن است که دیپلماسی، جنگ و کنش امنیتی به موازات یکدیگر در روزهای آینده ادامه خواهد یافت. هر یک از سه مولفه یاد شده را باید بخشی از راهبرد پیچیده ایالاتمتحده در فضای ابهام امنیتی دانست. تجربه گام اول کنش دیپلماتیک ایران و امریکا نشانههایی از دیپلماسی فریب و ابهام راهبردی را منعکس میسازد. چنین گزینهای میتواند در شرایط موجود نیز به کار گرفته شود. هیچگونه نشانهای از قطعیت تاکتیکی در کنش متقابل ایران امریکا و اسراییل مشاهده نمیشود. اگرچه موضوع میانجیگری به عنوان یکی از شاخصهای تعادل بخش در روابط کشورها تلقی میشود، اما در فضای موجود هیچ بازیگری که بتواند نقش موازنهدهنده و تعادل بخش در روابط ایران، اسراییل و امریکا را ایفا کند؛ هنوز درگیر صحنه کنش دیپلماتیک نشده است. ابهام امنیتی در فضای منازعه و چالشهای منطقهای مفهوم مناسبی برای کشورها تلقی نمیشود، هر بازیگری باید در شرایطی ایفای نقش کند که از مزیت نسبی و قدرت تاکتیکی لازم و مناسب برخوردار است. مذاکرات واشنگتن را میتوان به عنوان مرحله جدید از برنامهریزی تاکتیکی امریکا و اسراییل در فرآیند دیپلماسی کنش امنیتی و عملیات تاکتیکی مشترک در ارتباط با ایران دانست. هرگونه کنش دیپلماتیک باید آثار خود را در حوزه سیاست، امنیت و موازنه قدرت بهجا گذارد. در چنین شرایطی تهدیدات امنیتی علیه ایران هنوز باقی است. عبور از تهدیدات نیازمند قدرت مصالحه نقشیابی بازیگران ساختاری سیاست بینالملل در روند تعادلبخشی امنیت منطقهای خواهد بود.استاد دانشگاه تهران