مذاکره در سایه هیاهو
جهان ما
بزرگنمايي:
ایران پرسمان - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
ساسان کریمی| آنچه امروز جامعه ایرانی را در یک قصه مشترک قرار داده، ازجمله، دور جدید مذاکره هستهای با ایالات متحده است که با وساطت سلطنت عمان انجام میشود. واقعیت این است که به مناسبت آنچه خاطره جمعی دوران پسابرجام است و نیز در عین حال دوره فشار حداکثری، جامعه ایرانی نمیتواند نسبت به موضوع تحریمها بیتفاوت باشد. گشودگی اقتصادی و فضای مثبت سالهای 95 و 96 که دوران «زیست با برجام» قلمداد میشود، در تجربه جمعی تا حد زیادی خوشایند و امیدزاست و بنابراین در سطح عمومی، مذاکرات با نوعی از بیم و امید توامان دنبال میشود.
در عین حال، به نظر میرسد آنچه از ابتدا در سطح عمومی جامعه و بازار اتفاق افتاد، چندان به سود مذاکرهکنندگان نبود: قهرمانسازی زودهنگام، امیدواری پیش از موعد و حداکثری، واکنشهای انفجاری بازار و تبلیغات فزاینده در کنار «فوتبالی دنبال کردن » مذاکرات بروزهایی همچون شوخی، کلیپهای پر انتشار، رجزخوانی توییتری و... داشت. این واکنشها، آن هم وقتی هنوز اتفاق محتوایی نیفتاده است، موجب در تنگنا قرار گرفتن مذاکرهکننده میشود. پیش از آغاز دور اول، به تعدد سوال میشد که «آیا شنبه توافق میشود؟»عجله جامعه البته از سر اشتیاقش به اصلاح امور است و این شور هم ستودنی است و هم میتواند به انرژی جنبشی، مبنای توسعه بدل شود. اما در اوان و میانه مذاکره، این نوع از واکنشهای انفجاری، موجب میشود که مذاکرهکننده، به خصوص پس از چند دور رفت و آمد دیپلماتیک، با دو رقیب مواجه باشد: طرف مقابل در روبهرو و بازار و افکار عمومی داخلی در پشت سر. از این رو باید گفت مدیریت مذاکرات، امری فراتر از خود مذاکره است و نیازمند اهتمامی میانبخشی و فرابخشی است برای تنویر افکار عمومی، تعادل بازار و پشتیبانی واقعی از مذاکرهکننده.
واقعیت آن است که انگیزه اصلی دونالد ترامپ از آغاز این مذاکرات در کنار مساله اوکراین و نیز فاجعه غزه، به دست آوردن یک میراث برای دور دوم ریاستجمهوری و ترجیحا از جنس صلح و دیپلماسی است. اما باید توجه کرد که این نوع هدفگذاری نمایشی پیامدهایی دارد که میتوانند حساسیت برانگیز باشند: ریتم تند مذاکرات به سود پروژه دستاوردسازی ترامپ و به زیان محتوا و تأثیرگذاری هر توافق احتمالی خواهد بود. هر قدر مذاکرات در آهنگ شتابانتری انجام شوند، نتیجه، هر چه باشد نتیجه غیرواقعیتر و صرفا رسانهایتری از جنس توافق امریکا و کره شمالی در دور نخست ریاستجمهوری ترامپ خواهد بود: بیانیهای سیاسی که بیش از هر چیز تفسیرپذیر و بدون ترتیبات اجرایی است. آهنگ مذاکرات: از سوی دیگر، کندی مذاکرات نیز میتواند موجب فعالتر شدن هستهای ضد مذاکراتی و در رأس آنها رژیم صهیونیستی شود. بهطوری که یارگیری و تبادل امتیاز برای همراه کردن دیگران و حتی اروپاییها، بتواند اسراییل را از شوک و انزوا خارج کرده و به مرکز تعاملات و تصمیمسازیها باز گرداند؛ اتفاقی که میتوان گفت در هفتههای گذشته به تدریج به طور فزایندهای رخ نمود.
هیاتهای مذاکراتی: واقعیت آن است که تیم سیاسی (و نه کارشناسی) ایالات متحده بسیار خامدست و بیتجربه است: خود ویتکاف و دستیارانش نخستینبار است که به مذاکراتی به این پیچیدگی و چندلایه وارد میشوند. به جز موضوعات دیپلماتیک و سیاسی، سرفصلهای ساده هستهای نیز برای ایشان بسیار تازه هستند. هرچند این نکته بهطور کلی دست برتر را به مذاکرهکنندگان قدیمی و پرتجربه ما میدهد و حتی مذاکره مستقیم را نیز بیشتر به سود ایران نشان میدهد اما به هر حال تعامل با فرد ناآشنا، ممکن است دشواریهای غیرقابل پیشبینی داشته باشد. از همین روست که سادهگیری و کلینگری ویتکاف و دستیارانش را در دو دور نخست، نمیتوان به حساب حسننیت تیم مذاکراتی و دولت جدید امریکا گذاشت. بر همین مبنا بود که به تدریج و با پایان یافتن تعارفات و اعلام مواضع کلی سیاسی، اولا تیم فنی 12 نفره متشکل از افراد پرسابقه و کارشناس به طرف امریکایی افزوده شد و در اتاق مذاکرات ویتکاف به حاشیه رفت. ثانیا کار در نخستین نقاط حساس خود با چالش مواجه شد. البته اشکالی نیست و چنین مذاکراتی حتما دارای چالشهای جدی خواهد بود اما آنچه مد نظر نگاشته حاضر است، غفلت احتمالی از این نوع مذاکره است که با افزایش سطح خواستههای ایالات متحده و عادت کردن بازار و افکار عمومی ایران به چنین فضای مثبتی، توان چانهزنی تیم مذاکراتی میتواند تحت تأثیر قرار بگیرد. محدودیتها نسبت به برجام: باید توجه کرد که موقعیت امروز ایران، امریکا، منطقه و جهان نسبت به هنگامه مذاکرات و توافق برجام به کلی تغییر کرده است. در منطقه به جز اسراییل، دشمن دیگری برای ایران و توافق نمیتوان متصور بود گویی که این دشمنیها بهطور اساسی به رقابت تبدیل شدهاند. رقابتهایی از این جنس باعث میشود تا بیشتر کشورهای مطرح پیرامون ایران نه به دنبال افزایش تنش ایران با دیگران و به خصوص ایالات متحده باشند و نه طرفدار حل کلی مسائل سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران. بلکه باقی ماندن در سطحی از انتظار و تعلیق فرصت بیشتری را به طرفداران این نگاه در منطقه خواهد داد. امریکای ترامپ دوم با امریکای اوباما و حتی ترامپ اول متفاوت است، اروپا موقعیت تضعیف شدهتری دارد و اسراییل به همان اندازه یا بیشتر ضدایران است. چین و روسیه اما به نظر میرسد کمتر از آن زمان از اصلاح کلی امور میان ایران و غرب نگرانند.
اما تغییرات دیگری نیز به جز در سطح دولتهای منطقه و جهان باید مورد مداقه قرار داده شود: محدود کردن دست رییسجمهور ایالات متحده در برداشتن موثر تحریمها، افزوده شدن تحریمهای غیر هستهای و در نتیجه کماثر شدن رفع آنها، نزدیک بودن ضربالاجل سازوکار حل و فصل اختلافات برجام (اسنپ بک) سرفصل معدودی از موضوعات پیش رو هستند. بنابراین نمیتوان به انتظار گشایشی ناگهانی نشست. گویی که با وجود زیرساختی مانند برجام خود بخش عمدهای از راه را پیموده شده در نظر گرفت. جابهجایی افراد: در روزهای گذشته شاهد جابهجایی مشاور امنیت ملی ترامپ به نمایندگی امریکا در سازمان ملل متحد بودهایم. هرچند در رسانهها از اختلاف این دو روایت شده بود اما روانشناسی ترامپ اجازه نمیدهد تصور کنیم که در صورتی که کسی به اختلاف اساسی برسد او را به سمت دومین فرد دستگاه سیاست خارجی دولتش منصوب کند. بنابراین از نگاه نگارنده این تغییر تنها یک جابهجایی بوده و نه تفاوت نگاه. شاهد آنکه ترامپ بهرغم شایعات تا لحظه نگارش این سیاهه وزیر خارجه تندرو و ضد ایرانی خود را با حفظ سمت بر صندلی موقتی مشاور امنیت ملی گذاشته است و این لااقل گواهی بر نرمتر شدن موضع یا نگاه ترامپ نیست. شاید حتی بتوان گفت تندروی از واشنگتن فراتر رفته و مهمترین کرسی ائتلافسازی را در دستگاه سیاست خارجی در نیویورک به دست آورده است.
پرسش بنیادین: اما آنچه باید توجه کرد اینکه بهرغم ارادههای سیاسی اعلام شده و به فرض صحت آنها، نکات مبهمی در جزییات اصلی این مذاکرات به چشم میخورند: به نظر میرسد آنچه به عنوان حداقل در پشت ذهن مذاکرهکنندگان ایرانی مشاهده میشود احیای موثر و مطمئن برجام است که شامل غنیسازی، رفع تحریمها، برداشته شدن دائمی شش قطعنامه شورای ملل متحد علیه ایران و نیز پابرجایی امکانات هستهای بازگشتپذیر ماست. در سوی دیگر گفتوگوها، تیم ترامپ متناسب با دکترین عمومی خود و نیز خروج یکطرفه از برجام، علیالقاعده نمیتواند به مشخصات و مفاد اصلی برجام تن دهد. توافق با جمهوری اسلامی ایران به مجرد آنکه دارای غنیسازی اورانیوم بر خاک ایران، پابرجایی تأسیسات هستهای، برقرار ماندن تحقیق و توسعه هستهای و گشایشهای تحریمی (تحریمهای ثانویه) باشد ترامپ را نه تنها دارای میراثی نمیکند بلکه با این پرسش حساس افکار عمومی مواجه خواهد ساخت که اگر این موارد پذیرفتنی بودند علت خروج از برجام و ایجاد چنین تنش و استعداد هستهای و فنی در منطقه خاورمیانه چه بود؟
بنابراین شاید واردترین پرسش برای پردازش توسط اهالی فکر و تخصص سیاست خارجی این باشد که امکانات مشترکی از جنس یک متن که بتواند در درون خطوط قرمز طرفیت قرار بگیرد چیست؟ شاید بهتر باشد ایران خود این بسته پیشنهادی را طراحی کند تا ابتکار عمل به دست اندیشکدهها و ساختارهای امریکایی و احیانا اسراییلی برای مهار ایران یا تخریب مذاکرات نیفتد.
بازار ![]()
لینک کوتاه:
https://www.iranporseman.ir/Fa/News/1247918/