بزرگنمايي:
ایران پرسمان - خبرآنلاین / نمایشگاه بینالمللی کتاب که سی و ششمین دورهی خود را پشت سر میگذارد، به جای اینکه حاکی از تجربهی مسئولین باشد، نشان از بی تدبیری دارد. گرچه از کوتاهیهای به عمل آمده عذرخواهی کردهاند، اما برای این رویداد بینالمللی که سالی یکبار برگزار میشود کافی نیست و نیازمند برنامهریزی است.
ساعت حدود ده صبح است، از متروی مصلی پیاده میشوم. امروز خبری از تکه مقواهای قهوهای رنگ که با خطی کج و کوله و یک فلش قرمز نوشته شده به سمت نمایشگاه کتاب، خبری نیست. گویا بعد از دو سه روز یادشان افتاد که باید به مخاطب احترام بگذارند و تابلوهای پرینت گرفته شده در ایستگاهها و جاهای مختلف نصب شود.
وارد محوطهی نمایشگاه میشوم. وسط هفته است، استقبال بد نیست. به سمت شبستان میروم. بخش ناشران عمومی.
غرفهها و سالنها شمارهگذاری شدهاند؛ اما خیلی منظم به نظر نمیرسند. از یکی دو تا ناشر که جلوی ورودی هستند، سوال میکنم چیدمان ناشران بر اساس حروف الفباست؟ که میگویند: چندان از روی حروف الفبا نیست. چیدمانها درهم است.
از اطلاعات نقشهی نمایشگاه را میگیرم. چند روز پیش هنوز چاپ نشده بود و در به در دنبال نقشه بودم، امروز به زور به هر کسی دو تا دو تا میدهند. غرفهها سروسامان گرفتهاند. برخی از ناشرها مخاطبی ندارند. ناشرهای معروفتر جمعیت بیشتری دارند. امروز دانش آموزان به چشم میآیند. در روزهای آخر سال تحصیلی، مدرسه را تعطیل کردهاند و آمدهاند نمایشگاه. اشتیاق زیادی دارند. بازی میکنند. هیجان زدهاند. کتابها را ورق میزنند.
استاد دانشگاهی از اصفهان آمده، صبح با اتوبوس رسیده. از من میخواهد از او عکس یادگاری بگیرم. خوشحال است. لیست کتابها در دستش است، اما میگوید خیلی گران است. نمیتواند همه را بخرد.

بعضی از ناشران چه می گویند
با ناشرهای مختلف گپ و گفتی کوتاه میزنم. مسئول نشر مروارید میگوید: روز اول که تا ظهر برق قطع بود. گفتم یعنی در روز افتتاحیه؟ میگوید: بله. از ظهر به بعد هم امکان کارت کشیدن نبود.
عکس شمس لنگرودی را در غرفهشان زده بودند. از برنامههایشان بود که شمس لنگرودی روز سه شنبه مهمان آنان باشد.
نکته جالب این بود که ناشرها تا میفهمیدند خبرنگارم واهمه داشتند که بگویند خبری نیست. با تردید حرف میزدند؛ اما وقتی نمیدانستند خبرنگارم، سفرهی دلشان را باز میکردند و میگفتند از پارسال بدتر شده. هیچ خبری نیست. مردم بیشتر نگاه میکنند.
نشر هرمس گفت: بیشترین فروش روز جمعه بود. روز اول دستگاه کارتخوان نداشتیم و همین امر باعث شد که روز اول از دست برود. نکته جالب این بود که مردم برای اینکه به ترافیک اول صبح و یا شلوغی آخر هفته نخورند، روز دوشنبه خیلی آمده بودند.
آبتین گلکار و زانیار ابراهیمی و نیک گهر از مهمانان آنها در این چند روز هستند.
بعضی از ناشرها میگفتند: تبلیغات سطح شهر ضعیف بود. به خصوص در روزهای اول. انگار نه انگار که رویدادی بین المللی است.
نشر ثالث گفت: تعداد فروش کتابها نسبت به سال قبل کمتر شده، اما چون قیمت کتاب بالا رفته نسبت به سال قبل از نظر مبلغ فروش برابری میکند تقریبا.
آنها امسال به خاطر شلوغی و تداخل کارها با هم مهمانی را دعوت نکردهاند.
نشر چشمه، فروش کتاب و استقبال مردم را نسبت به سال قبل کمتر ارزیابی کرد.
مخاطبی که آنجا ایستاده بود گفت سال پیش خیلی شلوغتر بود، اینجا تعداد بیشتری بودند، امسال استقبال کمتر شده است.
خبر دار شدم که انتشارات کتاب خورشید چندسالی است در نمایشگاه بینالمللی کتاب شرکت نمیکند، از او در این باره پرسیدم. از تجربهی 17 سالهی خود در نمایشگاه کتاب تهران و بیش از 20 استان مختلف در نمایشگاه استانی گفت و اینکه با توجه به شرایط موجود، شرکت در بخش مجازی مقرون به صرفهتر است.
گشتی در سالن ناشران خارجی میزنم. بعضی غرفهها آشفته است. انگار روز قبل از نمایشگاه باشد. کتابهای زبان اصلی زیاد است. قیمتها به دلار است. بعضی کتابها قیمت بالایی دارند که حتی با تخفیف 70 درصد از کتابهای داخلی گرانتر درمیآید.
میگویند: روزهای آخر نمایشگاه است، اما بعضی از کتابها تازه رسیده است. بیرون میآیم.

سارا. خ 45 ساله که خانه دار است و بعد از سالها همراه دخترش آمده میگوید: قبلا که نمایشگاه میآمدم هر ناشری مشخصا یک دسته کتاب میفروخت. مثلا انتشارات روانشناسی، با دانشگاهی، با ادبیات فرق داشت. الان همهی ناشرها همه چی میفروشند. هیچی مشخص نیست.
دکه داران هم گلههای خودشان را دارند.
به سمت خروجی میروم. بیرون از نمایشگاه ترافیک است. دنبال اسنپ میگردم پیدا نمیکنم. یک تاکسی زرد رنگ نگه میدارد. سوار تاکسی میشوم. راننده تاکسی میگوید: نمایشگاه چه خبر بود؟ میگویم: مثل همیشه. مثل هر سال.
میگوید: فقط ترافیک درست میکنند. مردم نان ندارند بخورند، آن وقت کتاب بخوانند؟ کتاب برای رفاه و آسایش و فکر آزاد است نه اینجا که هر روز قیمت دلار بالا و پایین میرود. جنسها چند برابر میشود. هر روز اخبار مذاکره و جنگ و انفجار و آتش سوزی و ... بیداد میکند. مردمی هم که میآیند برای تفریح میآیند. وگرنه خرید مجازی که راحتتر است.
وقتی به هزینهی کتابهایی که خریدم، کرایهی تاکسی را هم اضافه کردم، حرفی برای گفتن نداشتم.