ایران پرسمان - فرهیختگان /متن پیش رو در فرهیختگان منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
میراحمدرضا مشرف| جنگ چهارروزه هند و پاکستان خاتمه یافت، اما حواشی و جنجالهای آن همچنان باقی مانده است. در بیرون و در فضای بینالمللی جنگ دیپلماتیک دو کشور با شدت ادامه دارد چنان که پاکستان از قصد خود برای اعزام هیئتی به کشورهای غربی و در راستای انعکاس مواضع اسلامآباد در قبال درگیریهای اخیر خبر داده است. در سوی دیگر هند همچنان بر تعلیق معاهده آبی پافشاری دارد و البته به پیشنهادهای میانجیگری بینالمللی برای مسئله کشمیر هم روی خوشی نشان نمیدهد. اما در داخل هند و پاکستان بحثها عمدتاً در حوزه مهم دیگری جریان دارد؛ اینکه جنگ چه دستاوردهایی داشته و چه کشوری میتواند خود را پیروز جنگ تلقی کند؟ شاید جالب باشد اگر بگوییم میان پاسخ مردم دو کشور و دیدگاه آنها در مورد برنده جنگ قرابت و همسویی عجیبی وجود دارد. به نظر میرسد در پاکستان اغلب مردم از نتیجه جنگ و واکنش دولتشان در حوزههای دفاعی و تهاجمی کاملاً راضیاند و بدینجهت خود را پیروز میدان تلقی میکنند. اما در طرف مقابل و در هند، کمتر کسی باور دارد که نفع عمدهای از این جنگ برای آنها حاصل شده است. ارتش هند تهاجم نظامی خود را آغاز کرد، درحالیکه هیچ هدف و پیشفرض روشنی برای نتایج آن وجود نداشت. از سوی دیگر سقوط چند فروند جنگده نظامی و دهها پهپاد و تلفات تقریباً چشمگیر برای دهلینو به عنوان شروعکننده جنگ، جای هیچ توجیهی باقی نگذاشته است. بنابراین به نظر میرسد که احساسی از سرخوردگی و شکست در هند و بهویژه در میان ناسیونالیستها و افراطگرایان هندو شکل گرفته است. در واقع این همان نکته مهمی است که از سوی سوهاس پالیشکار، تحلیلگر هندی مورد توجه قرار گرفته است. پالیشکار در مقالهای که اخیراً در روزنامه ایندین اکسپرس منتشر کرده است تلویحاً بر ناکامی هند در این جنگ صحه میگذارد، اما از آن مهمتر هدف اصلی او از انتشار این مقاله هشدار نسبت به تبعات و پیامدهای جنگ اخیر بر آینده هند است؛ اینکه شرایط کنونی ممکن است عدهای را بیش از پیش به سوی تحرکات ناسیونالیستی و افراطگرایانه سوق دهد و همین امر آینده یکپارچگی سیاسی و اجتماعی هند را با خطری جدی مواجه کند.
حادثه پهلگام و پیامدهای آن بر هویت اجتماعی در هند
تحولات پس از پهلگام در مورد خودمان و هویت جمعی در حال تحول ما چه میگوید؟ هنگامی که هند با قتل گردشگران بهخاطر دین و ایمانشان مواجه شد و به دنبال تلافی حمله تروریستی برآمد، سه حوزه اجتماعی بر گفتمان عمومی در مورد چه، چرا و چگونگی پاسخ هند تسلط داشتند. این سهگانه قرار است هویت جمعی ما را شکل و نمایش دهند، آن هم با اهرمی بسیار ایدئولوژیک برای آینده پیشرو.
شاید خیلیها قبول نکنند، اما در بخشهای بزرگی از جامعه احساس ناباوری و ناامیدی نسبت به پیامدهای نهایی تحولات سه هفته گذشته به وجود آمده است. حوزههای اجتماعی که در زیر به آنها اشاره میکنیم، تضمین میکنند که این ناامیدی به سوی دولت نیست، بلکه در راستای هویت دهی به «ملیت» ماست، آن هم در جهتی که هند را در مسیری متفاوت و ناآشنا با تعهداتش در 1947، سوق میدهد.
در حالت معمول، نمایش قدرت توسط رهبران سیاسی عالی، سروصدای غیرمسئولانه تولیدشده توسط رسانهها و ناپختگی باورنکردنی به اصطلاح تحلیلهای ارائهشده توسط بخشهایی از افسران بازنشسته نیروهای مسلح عموم مردم را برای تحولاتی شدید و دراماتیک آماده کرده بود. اکنون به نظر میرسد آن رؤیاهای سرکش با یک زمزمه به پایان رسیده است. اما سه دسته تشکیلات هواداری که در چند هفته گذشته آزاد شدهاند با ما خواهند ماند و تلاش خواهند کرد تا ناامیدیهای عمومی را که در لحظه فعلی ایجاد شده است، شکل داده، تحریف و منحرف کنند.
گروه اول: هوادارانی که جنگ را ارزش تلقی میکنند
اولین مورد آن است که احساسی بچهگانه در مورد جنگ ایجاد شد، انگار جنگ صرفاً بازی با یک اسباببازی بود. یک رئیس بازنشسته ستاد ارتش مجبور شد که به یادمان بیاورد - هرچند دیرهنگام- که جنگ نه یک گزینه خوب و نه اولین گزینه است. در آن روزهای پرشور که نیروهای مسلح در حال جنگ بودند، «کاهش تنش» ناگهان به یک کلمه کثیف تبدیل شد. این سخن درستی است که جنگ اغلب در میان کسانی که خودشان مستقیم آن را تجربه نمیکنند جذابیت دارد؛ چرا که به جای قدردانی از شجاعت نوعی رمانتیکسازی از جنگ شکل میگیرد. در این شرایط وقتی یک همسایه مناسب مثل پاکستان داشته باشید جنگ به راهحلی آسان برای تمام مشکلات با همسایه و حتی با خودت تبدیل میشود. پهلگام و حملههای ناجوانمردانه به غیرنظامیان، صبر هر واقعگرایی را مورد امتحان قرار داده و برای حاکمان نیز چالشی را ایجاد کرد. این اشکال از تحریک آگاهانه، باعث تحریک حس انتقامجویی در میان شهروندان میشود. اما در آن زمان، هندوستان جنگطلب شاهد آن بود که جمعیت زیادی از هواداران جنگ- نه فقط در استودیوهای تلویزیونی و رسانههای جمعی- بهوضوح نشان دادند که از درک شیب لغزنده جنگ پرهیز دارند. برای این هواداران، جنگ نه آخرین چاره است و نه وسیلهای برای رسیدن به هدفی صلحآمیز؛ بلکه در ماهیت خود یک ارزش تلقی میشود. هند همیشه چنین هوادارانی داشته است؛ اما تحولات اخیر آنها را به خط مقدم آورد، طرفداران بیشتری به آنها اضافه کرد و این باور را مشروعیت بخشید که جنگ اولین و ضروریترین گام در پیشبرد منافع ملی و اجرای سیاست خارجی است.
گروه دوم: هوادارانی که به حذف کامل دشمن میاندیشند
دومین دسته هواداری که اخیراً کششی به دست آورده، صاحب این ایده است که یک جنگ را میتوان به پایان رساند. بر اساس این تصور، محدود کردن پاکستان، ایجاد بازدارندگی برای تروریستها، ایجاد شرایط چانهزنی، حتی خنثی کردن «گناه تقسیم» پایان کار در نظر گرفته نمیشود. بر مبنای چنین تخیلی، پاکستان فقط یک همسایه بد نیست، بلکه یک خار در گوشت است که باید از شر آن خلاص شد. در بخش کوچکی از این تشکیلات هواداری انگیزههایی از سال 1971 وجود دارد؛ اما صرفنظر از آن، این هواداران اعتقاد دارند که پاکستان میتواند بهسادگی محو شود. بدیهی است که هیچ زمینه ژئوپلیتیک جهانی و منطقهای در این تصور وجود ندارد. این عقیده خالص نیز وجود دارد که اگر پاکستان نمیتواند منفجر شود، هند حداقل باید اطمینان حاصل کند که ذات درونی آن پاک شده است. امیدوارم که برخلاف دسته اول، این هواداران تاکنون به عرصه سیاستگذاری نفوذ نکرده باشند. این واکنش در همراهی با دسته اول، مسئلهای بسیار ناراحتکننده را به ما در مورد تصویرمان به عنوان یک ملت میگوید؛ اینکه ما و ملیت ما، بر اساس خشونت، تخریب و خذف کردن پایهریزی شده است. این ایده که یک ملت نمیتواند با گذشته و حال خود زندگی کند باعث میشود که یک ملت با خودش احساس راحتی نکند. یعنی در درون آن یک بخش همیشه در تضاد با مفهوم تنوع، شمول و سازگاری وجود دارد، آن هم به دلیل این تصور که ملتها نیاز به حذف کامل «دشمن»، «دیگری» و «تمایز» دارند. گفتمان رسمی در طول بحران فعلی به این حوزه هواداری توجه کرده و در واقع به دنبال گسترش آن بود و در عین حال تلاش کرده است تا این تصور را به استدلالی برای توجیه اقدامات هند تبدیل کند.
گروه سوم؛ هواداران جنبش ضد مسلمانان
سومین حوزه هواداری که در هفتههای پس از پهلگام سرش را بلند کرد، بسیج ضد مسلمانان بود. ما مطیعانه در دامی افتادیم که تروریستها و طراحان فکری آنها بهوسیله کشتن هندوها بر سر راه پهن کرده بودند و بر مبنای آن رسانههای اجتماعی (و احتمالاً تصور اجتماعی در زندگی حقیقی) علیه مسلمانان هند تغییر جهت دادند. مکالمات خصوصی بهطور آشکار و شرورانه بر ضد مسلمانان شد. پهلگام و بحث اقدام قاطع هند علیه پاکستان انگیزهای قوی در بخشهایی از هند برای فراخوانهای تحریم علیه مسلمانان ایجاد کرد. نکته قابلتوجه آن که در چند هفته گذشته، رهبری سیاسی حتی یک کلمه هم در ابراز نارضایتی از این اقدامات سخن نگفته است. این قصور سیاسی نمیتواند با نمادگرایی توخالی از حضور یک افسر مسلمان در جایگاه سخنگوی جلسه مطبوعاتی، پاک شود. تصمیم به استفاده از سرهنگ صوفیه قریشی برای این جلسات، دیپلماسی بدی بود و یک وجدان گناهکار را برملا کرد، اما به غیرقانونی کردن تشکیلات هواداری ضد مسلمان کمکی نکرد. احساسات ضدمسلمانان در جامعه به قدری ریشه دارد که حتی سرهنگ قریشی بهعنوان «خواهر» تروریستها دیده میشود؛ الفاظی که یکی از وزرای دولت بیجیپی در ایالت مدیا پرادش بیان کرد (اگرچه او بعداً از گفته خود عقبنشینی کرد.) دلیل این امر آن است که در تفکر این دسته سوم، هیچ تفاوتی بین مسلمانان پاکستان و هند وجود ندارد و علاوه برآن خطوط بین این دو و تروریست نیز مبهم است.
فوران بحران اجتماعی در بستر افراطگرایی
این سه حوزه هواداری در پی واقعه پهلگام به وجود نیامدهاند. آنها برای مدتی مدید بخشی از نظم اجتماعی و سیاسی هند بودهاند. همچنین میتوان این فرضیه را مطرح کرد که این سه مورد کاملاً از یکدیگر مجزا نیستند. همپوشانی آنها دستور کار ناسیونالیسم هندوتوا است؛ ایجاد یک تصور ملی که مسلمانان را بهعنوان دشمن دائمی در داخل هدف قرار میدهد. چنین تصوری روی این رؤیا که روزی پاکستان از صحنه روزگار محو خواهد شد، شکوفا میشود و این نظریه را مطرح میکند که زور و جنگ زرادخانه اصلی ملتها هستند و خشونت در چهارچوب یک هدف ملی از نظر اخلاقی نه تنها قابلتوجیه، بلکه حتی دارای غناست.
در نهایت آنچه پهلگام و پیامدهای آن تاکنون نشان داده است، این احتمال واقعی را پیش میکشد که این سه دسته هواداری تصورات عمومی را قبضه کنند. در حال حاضر، ممکن است برآورد قدرت عددی آنها آسان نباشد. اما در زندگی یک جامعه، زمانی که ملیت با ادعاهای شبه ملی از پای درآید و برخی صفات پتانسیل حمایت مردمی یا آزادیبخشی ملیگرایی را شکست دهد؛ ملیگرایی در خدمت حذف قرار گیرد و سرانجام زمانی که رهبری سیاسی ظرفیت تبدیل شدن به یک دولتمرد را دارد، اما لفاظیهای وسوسهکننده هم رهبری و هم ذهن جمعی را به سوی تلههای شبهملیگرایی، آن هم در چهارچوب صفات تعریفکننده ما یا ملیت ما، سوق دهد؛ آنگاه لحظات بحرانی فوران پیدا میکنند.
بازار ![]()