ایران پرسمان - اکو ایران /متن پیش رو در اکو ایران منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
قرار ندادن بنیامین نتانیاهو در فهرست رهبرانی که ترامپ حتماً باید با آنها دیدار کند، بیش از آنکه حرکتی راهبردی باشد، اقدامی تاکتیکی بود.
تور پرزرقوبرق و پرهیاهوی اخیر دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، به خاورمیانه نمایشی از شکوه و سیگنالدهیهای دیپلماتیک بود که اهمیت این سفر برای پادشاهیهای خلیج فارس را برجسته کرد.
جنگندهها هواپیمای ریاستجمهوری آمریکا (Air Force One) را هنگام ورود به حریم هوایی عربستان، قطر و امارات همراهی کردند و پس از فرود، میزبانان ترامپ به مهماننوازی نمایشهایی باشکوه به اجرا گذاشتند: رقص سنتی با شمشیر، اسبهای عربی، و سلامهای نظامی طولانی.
به دنبال دستاورد قابل عرضه
اما در میان این تشریفات دقیق و حسابشده، اسرائیل - شریک استراتژیک دیرینه ایالات متحده - بهطور قابل توجهی از برنامه سفر حذف شده بود. تصمیم ترامپ برای نادیده گرفتن اسرائیل، بهویژه در شرایط پرتنش منطقهای ناشی از بحران غزه، یکی از اصول اصلی رویکرد او در سیاست خارجی را نمایان میکند: پیگیری بیوقفه دستاوردهایی که توجه رسانهای جلب کنند و بهسرعت قابل عرضه به افکار عمومی باشند.
بحران غزه، گرهای کور از رنجهای تاریخی و واقعیتهای تلخ امروز است که از آن دستاوردی سریع و آسان بهدست نمیآید. با توجه به شکستهای مکرر در مذاکرات آتشبس بین اسرائیل و حماس، احتمال اینکه ترامپ بتواند در این زمینه پیشرفتی حاصل کند روزبهروز کمتر میشود. برای رئیسجمهوری که به تصویر «صلحسازی» خود افتخار میکند، سفر به اسرائیل در شرایط کنونی تنها خطر برجسته شدن ناتوانیاش را در پی دارد.
در مقابل، کشورهای خلیج فارس بستر بسیار مساعدتری برای موفقیت فراهم میکنند. با صندوقهای ثروت ملی تشنه فرصت سرمایهگذاری و نقشآفرینی فزاینده در دیپلماسی منطقهای، کشورهایی چون عربستان سعودی، قطر و عمان به شرکای اقتصادی و میانجیهای سیاسی غیرقابل چشمپوشی تبدیل شدهاند. نفوذ مالی و کانالهای دیپلماتیک پیچیده این کشورها نهتنها بر تحولات اسرائیل و فلسطین، بلکه بر طیف وسیعی از بحرانهای ژئوپولیتیکی - از جنگ روسیه و اوکراین گرفته تا شبهقاره هند و مذاکرات هستهای جاری میان آمریکا و ایران - تأثیرگذار است.
تصمیم «تاریخی و شجاعانه» درباره سوریه
به نوشته ریسپانسیبل استیت کرافت، فراتر از شبهجزیره عربستان، بازگشت حسابشده سوریه به صحنه دیپلماسی منطقهای، فرصت دیگری برای دونالد ترامپ فراهم کرد تا پیروزی دیپلماتیکی را به نام خود ثبت کند. او در «مجمع سرمایهگذاری آمریکا-عربستان» در ریاض اعلام کرد: «پس از گفتوگو درباره وضعیت سوریه با ولیعهد [محمد بن سلمان]... و همچنین با رئیسجمهور اردوغان از ترکیه... دستور لغو تحریمها علیه سوریه را صادر خواهم کرد تا فرصتی برای عظمت به این کشور داده شود.»
ترامپ برای این کشور جنگزده آرزوی «موفقیت» کرد و از آن خواست تا «چیز خارقالعادهای به ما نشان دهد»؛ سخنانی که با تشویق ایستاده و پرشور حضار همراه شد.
این تحول که در نهایت با دیدار مستقیم ترامپ با رئیسجمهور سوریه، احمد الشرع، به اوج رسید، از سوی الشرع در نطقی ملی «تاریخی و شجاعانه» توصیف شد. او افزود: «این تصمیم، رنج مردم را کاهش میدهد، به تولد دوباره کشور کمک میکند و بنیانهای ثبات در منطقه را پیریزی میکند.»
برای ترامپ، تسهیل بازگشت سوریه به جامعه جهانی - هرچند مسیر آن پرچالش باشد – به روایت صلحآفرینی و اقدام قاطع کمک کرد.
اتحاد با اسرائیل پابرجاست
با این حال، تعبیر این رویکرد گزینشی بهعنوان پایان اتحاد آمریکا و اسرائیل، برداشتی نادرست خواهد بود. این شراکت استراتژیک آنچنان نهادینه شده و در تار و پود دههها سیاست دوحزبی آمریکا و تعهدات امنیتی فراگیر تنیده شده است که با یک برنامه سفر ریاستجمهوری از میان نمیرود.
وزارت خارجه ایالات متحده، در بیانیهای در آوریل، بار دیگر تأکید کرد که «حمایت پایدار از امنیت اسرائیل یکی از ارکان اصلی سیاست خارجی آمریکا» است. این حمایت بهصورت بیش از 130 میلیارد دلار کمکهای دوجانبه در طول سالها متبلور شده و همچنان در قالب تفاهمنامهای 10 ساله ادامه دارد که شامل 3.3 میلیارد دلار سالانه برای تأمین کمک نظامی خارجی و 500 میلیون دلار دیگر برای برنامههای دفاع موشکی است.
تعهد ایالات متحده به حفظ «برتری نظامی کیفی» اسرائیل همچنان بخشی رسمی و تثبیتشده از سیاست این کشور است - موضوعی که در ارزیابیها و چارچوبهای حقوقی چون «قانون شراکت استراتژیک ایالات متحده و اسرائیل» مصوب سال 2014 نهادینه شده است؛ قانونی که بهطور رسمی اسرائیل را «شریک استراتژیک عمده» آمریکا معرفی میکند. در واقع، محافل بانفوذ سیاستگذاری، مانند بنیاد هریتیج، خواهان پایان دادن به این رابطه نیستند، بلکه بر تکامل آن تأکید دارند - بهسوی یک «شراکت استراتژیک برابر» تا نیمه این قرن؛ شراکتی که آنگونه که کاخ سفید آن را توصیف کرده است، کمتر متکی به کمکهای یکجانبه و بیشتر مبتنی بر «تقسیم مسئولیت» باشد.
توافقنامههای ابراهیم - یکی از دستاوردهای شاخص دور اول ریاستجمهوری ترامپ - نیز همچنان جایگاه برجستهای در برنامههای او دارند. ترامپ در دیدارش با احمد الشرع، رئیسجمهور سوریه، از دمشق دعوت کرد تا به روند عادیسازی روابط بپیوندد. این پافشاری نشان میدهد که ایالات متحده همچنان در پی شکلدادن به نظم منطقهای تازهای است که در نهایت به نفع اسرائیل تمام شود.
اهداف سفر به خاورمیانه
با این حال، اهداف فوری و ظواهر آشکار سفر اخیر ترامپ به خاورمیانه کاملاً روشن بود: عکسهای یادگاری با رهبران خلیج فارس، اعلام قراردادهای عظیم سرمایهگذاری، و تسهیل بازگشت سوریه به نظم منطقهای، همگی امتیازهای سیاسی ملموستری را به همراه داشتند تا سفری به اسرائیل که در حال حاضر درگیر جنگ غزه و زیر فشارهای بینالمللی شدید نسبت به رهبری کنونی خود است.
حتی اظهارنظرهای خود ترامپ درباره غزه در دوحه که در آن گفت: «من ایدههایی برای غزه دارم که به نظرم بسیار خوب هستند. آن را به منطقهای آزاد تبدیل کنید. بگذارید آمریکا وارد عمل شود و آن را به یک منطقه آزاد تبدیل کند»، بیشتر نشاندهنده ترجیح او برای ارائه راهحلهای بزرگ، اما مبهم از راه دور است؛ راهحلهایی که حاصل آگاهی مستقیم با واقعیتهای پیچیده میدانی نیستند.
ترامپ در ریاض آغاز دورهای جدید از تعاملات آمریکا را اعلام کرد؛ دورهای که در آن، ایالات متحده دیگر «به شما درس نمیدهد که چگونه زندگی کنید.» این لحن که برای نظامهای خودکامه منطقه دلنشین است، کاملاً با سیاست خارجیای همراستا است که منافع معاملاتی را بر اهداف ایدئولوژیک ترجیح میدهد. پایتختهای خلیج فارس - با سرمایهگذاریهای کلان و آمادگی برای ایفای نقش در تقویت چهره صلحطلب ترامپ - در حال حاضر بستر مناسبتری برای چنین رویکردی فراهم میکنند تا اسرائیل.
در نتیجه، تصمیم ترامپ برای چشمپوشی از سفر به اسرائیل در این مرحله نه نشانهای از چرخشی راهبردی، بلکه نوعی تعویق تاکتیکی است؛ نوعی اذعان به این واقعیت که دستاوردهای دیپلماتیکی که او در پی آنهاست، فعلاً در جای دیگری نهفتهاند. ساختارهای پایدار اتحاد آمریکا و اسرائیل همچنان پابرجا هستند، اما نحوه عملکرد این رابطه در دوران ترامپ، بهوضوح در گرو عطش بیامان او برای معامله و نمایش است.
بازار ![]()
دانیال دلاوری