پنجشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۴
خردنامه

«دوازده صفر سه» چگونه شکل گرفت؟

«دوازده صفر سه» چگونه شکل گرفت؟
ایران پرسمان - ایسنا / ««دوازده صفر سه» نه یک سفرنامه کلاسیک است و نه یک مقالۀ تحلیلی. سر و گوش جنباندن یک روزنامه‌نگار در اقیانوس عجیب جامعۀ لبنانی بوده در حد سعی و توانش تا ...
  بزرگنمايي:

ایران پرسمان - ایسنا / ««دوازده صفر سه» نه یک سفرنامه کلاسیک است و نه یک مقالۀ تحلیلی. سر و گوش جنباندن یک روزنامه‌نگار در اقیانوس عجیب جامعۀ لبنانی بوده در حد سعی و توانش تا بتواند پدیدۀ مقاومت را آنجور که واقعا هست درک کند.»
محمدصادق علیزاده، روزنامه‌نگار و نویسنده کتاب «دوازده صفر سه: روزنگاری‌های تشییع سیدحسن نصرالله» درباره این کتاب و چرایی و چگونگی تألیف آن در یادداشتی نوشته است: ««شما این را می‌گویی ولی من قبول نمی‌کنم!» تند و بُراق شده بود. شانس آورده بودم جلسات به‌صورت مجازی و آنلاین بود وگرنه معلوم نبود در جلسه حضوری فضا چقدر تندتر می‌شد. دورۀ مجازی بررسی تاریخی غرب آسیا برگزار کرده بودم. در میانۀ دوره کار به فروپاشی اسد و قدرت گرفتن جریان‌های نزدیک به القاعده و جبهه‌النصره در سوریه خورد. جنبش مقاومت اسلامی فلسطین(حماس) هم با بیانیه‎‌ای که - البته هیچ خطاب مستقیمی به فاتحان دمشق در آن به چشم نمی‌خورد - این ماجرا را به مردم سوریه تبریک گفته بود. این ماجرا اما برای تعدادی از بچه‌هایی که در دورۀ من شرکت کرده بودند اصلا قابل هضم نبود.
در دنیای بیرونی، واقعیتی رخ داده بود که توسط دستگاه ذهنی این بچه‌ها قابل تحلیل نبود. نه اینکه قابل تحلیل نباشد، دستگاه تحلیلی‌شان فرو پاشیده بود. حالا یک نفرشان داشت با بحث تند مرا قانع کند که دارم اشتباه می‌کنم. وارد جدل نشدم و حواله‌اش دادم که فعلا تا آخر دوره صبر کند و در نهایت هم اگر نشد بعدا بحث را خصوصی‌تر دنبال کنیم. اتفاقاتی از این دست برای من نشانه بود. نشانه‌ای از اینکه مخاطب ایرانی تصوری نسبت به جریان‌های ضداسرائیلی منطقه دارد که لزوما منطبق با واقعیت نیست. این بیان به آن معنا نیست که این تصور آنقدر از ماهیت واقعی‌اش دور است که هویت آنها را قلب کرده؛ نه! اما فاصله محسوسی هم با واقعیت داشت.
بازار
فهم «واقعیت» بیرونی آنچنان که هست عمدۀ دغدغۀ من در تمام روزها و ماه‌های بعد از 7 اکتبر بود. واقعیتی که هرچند با جهت‌گیری‌های کلان ضداستعماری ما در ایران همراستاست اما در عین حال تفاوت‌های محسوسی هم با ما در ایران دارد. نشانه‌اش هم همین که کسانی در داخل ایران از بیانیه تبریک حماس به مردم سوریه جا می‌خورند و از هضم آن عاجزند. این یعنی واقعیتی که آن بیرون در یکی از جریان‌های ضدصهیونیستی منطقه به نام حماس جاری است درست فهم نشده. وقتی بحث اعزام به لبنان برای پوشش تشییع سیدحسن نصرالله به لبنان نهایی شد همان دغدغۀ سابق دوباره جان گرفت: فهم واقعیت آنچنان که هست!
جریان‌های ضدصهیونیستی و ضداستعماری منطقه در عین همراهی با ایران اما هر کدام مختصات و اقتضائات خاص خودشان را دارند. اینها مزدور و پراکسی یا نیابتی ایران نیستند که هر آنچه در تهران تصمیم‌گیری شد اجرا کنند کما اینکه 7 اکتبر هم تصمیمی فلسطینی بود یا حتی همین الان که طرفین درگیر از منطقه از جمله تهران فتیلۀ تنش را پایین کشیده‌اند اما یمنی‌‎ها همچنان دارند کار خود را می‌کنند. اگر این جریان‌ها را در میدان واقعیت درست فهم کنیم دیگر از اتفاقاتی مثل تبریک حماس به مردم سوریه یا تصمیم حزب‌الله برای پذیرفتن آتش‌بس جا نمی‌نخوریم و دستگاه تحلیلی‌مان جا نمی‌ماند.
حضور در مراسم تشییع دبیرکل شهید حزب‌الله برای من یک فرصت مغتنم بود در همین راستا! تشییع برای من نه یک هدف که یک مسیر بود تا به بهانۀ آن از مهم‌ترین تشکیلات ضداسرائیلی منطقه حرف بزنم که خاستگاهش لبنان بود. تشکیلاتی که در بین جریان‌های ضدصهیونیستی منطقه نزدیک‌تریک ساختار به ایران است اما با همۀ اینها مختصات و اقتضائات و ساختار و شرایط خود را دارد و متناسب با همین شرایط هم در همۀ این سال‌ها از دهۀ 80 میلادی تا الان رشد کرده و جلو آمده. رشدی که فقط یک ادعا نیست.
در 1982 میلادی اگر نظامیان اسرائیلی تا بیروت آمدند و روی باند فرودگاه در ساحل مدیترانه عکس یادگاری گرفتند امروز اما به بودن پشت مرزهای بین‌المللی لبنان قناعت کرده‌اند به شرطی که خمپاره‌ها و کاتیوشاها و موشک‌های حزب‌الله هم از مرز رد نشود؛ توازن قدرت! دلیل وضعیت امروز تشکیلات مقاومت است. تشکیلاتی که برآمده از جغرافیا و فرهنگ و تاریخ و شرایط و اقتضائات خاص لبنان است که جلوی ماشین جنگی اسرائیل را برخلاف سال 1982 در همان لب مرز گرفته. رویداد تشییع برای من در حکم نوک کوه یخ بود.
فرصتی بود برای سخن گفتن از دامنه‌های تاریخی، اجتماعی، سیاسی و حتی فرهنگی که قله‌ای مانند حزب‌الله و مقاومت و حتی سیدحسن را تحویل لبنان و منطقه داده است. تشییع بهانه‌ای بود برای حرف زدن از این منظومه و ساختار. ساختاری که با الهام از امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی راه خودش را در کشور فرقه فرقۀ لبنان پیدا کرده و امروز به یک درخت تناور تبدیل شده. ناگفته پیداست که قوارۀ ژورنالیسم برای حرف زدن از این واقعیت‌ها کوتاه است. برای ادا شدن حق مطلب باید ظرفی انتخاب می‌شد که ظرفیت‌های حداقلی برای حمل این واقعیت‌ها را می‌داشت و طبعا «کتاب» گزینۀ اول بود.
با همین نگاه بود که از همان پیش از سفر و حتی زمانی که پیشنهاد اعزام به لبنان داده شد این مسأله را گوشۀ ذهن در نظر داشتم. با همین آمادگی خیز برداشته بودم برای صید واقعیات برای نگارش متنی در قالب کتاب. واقعیت‌هایی عینی که ساختۀ ذهن ایرانیِ من نباشند بلکه برآمده از کف میدانِ جامعۀ هدف باشند. واقعیاتی که مرا رهنمون کنند به ساختار جامعه‌شناختی نامرئی که حزب‌الله در دل آن ساختار رشد کرده و بزرگ شده. توی سفر که افتادم مشخص شد واقعیات آنقدر هستند که بتوانم صید خوبی داشته باشم. صیدی که با پرداخت‌های بعدی تبدیل به «دوازده صفر سه» شد.
«دوازده صفر سه» حاصل دیده‌های عینی‌ام از لبنان در یک هنگامۀ باشکوه بود. دیده‌ها و عینیاتی که البته مرتبط با بعضی ذهنیات و تئوری‌ها و تاریخ‌ها و جغرافیاهاست. از این جهت کشف و شهود آفاقی و انفسی‌ام در «دوازده صفر سه» مدام بین عین و ذهن در رفت و آمد است. با همۀ اینها اما مجرا و سرنخ اصلی‌ام برای رفتن سراغ ذهنیات، واقعیت بوده. واقعیتی که در کف میدان آن را دیده و لمس کرده بود. همانقدر که حزب‌الله و مقاومت بخشی از واقعیت لبنان است، جریان‌های ضدایرانی، حاکمیت شقه شقه، جغرافیای عیش، جولیا پطروس و سواحل مدیترانه هم بخشی از واقعیات لبنان است. دیدن همۀ این واقعیات در کنار هم است که نشان می‌دهد پا گرفتن مقاومت در این دیار و سد زدن جلوی ماشین جنگی اسرائیل چه نباء عظیمی است.
توی این قاب واقعیات است که مشخص می‌شود رهبری و رزمندگان مقاومت چه حماسه‌ای خلق کرده‌اند و تو چه شرایطی با غول صهیونیسم در افتاده‌اند و جلوی توسعه‌طلبی استعمار جدید را گرفته‌اند. سعی من در «دوازده صفر سه» صحبت کردن از این امور بوده تا حماسۀ مقاومت بهتر و بیشتر خودش را نشان بدهد. حماسه‌ای که عموما از ذهنِ ایرانیِ رسانه‌زده به آن نگاه شده. از این جهت «دوازده صفر سه» نه یک سفرنامه کلاسیک است و نه یک مقالۀ تحلیلی. سر و گوش جنباندن یک روزنامه‌نگار در اقیانوس عجیب جامعۀ لبنانی بوده در حد سعی و توانش تا بتواند پدیدۀ مقاومت را آنجور که واقعا هست درک کند.
هرچند همۀ اینها سعی و هدف نگارنده بود حال این را که چقدر در نیل به آن موفق بوده خواننده باید قضاوت کند. راستی! آن بندۀ خدایی هم که در ابتدای این متن سخنش رفت بعد از پایان دورۀ مزبور، از پس چراییِ تبریک حماس به مردم سوریه برآمده و قضیه هم برایش حل شده بود؛ معجزۀ واقعیت و نگاه واقعی کار خودش را کرده بود. امید که «دوازده صفر سه» هم این‌چنین باشد.»


نظرات شما