جمعه ۲۰ تير ۱۴۰۴
جهان ما

روایت ضعف در گفتار ترامپ مقابل قدرت بازدارنده ایران

روایت ضعف در گفتار ترامپ مقابل قدرت بازدارنده ایران
ایران پرسمان - فارس / گفتمان ترامپ در برابر ایران، در حال عبور از مرحله تهدید و فشار مطلق به مرحله‌ای از اعترافات تلویحی، بازتعریف تاکتیک‌ها و تلاش برای حفظ پرستیژ بدون هزینه ...
  بزرگنمايي:

ایران پرسمان - فارس / گفتمان ترامپ در برابر ایران، در حال عبور از مرحله تهدید و فشار مطلق به مرحله‌ای از اعترافات تلویحی، بازتعریف تاکتیک‌ها و تلاش برای حفظ پرستیژ بدون هزینه است. این روند، نه از موضع قدرت، بلکه محصول نوعی فرسایش تدریجی در راهبردهای سخت‌افزاری آمریکا در برابر ایران است که خود را در قالب سخنان متناقض و ادعاهای مبهم بازنمایی می‌کند.
اظهارات اخیر دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، در خصوص ایران و مناسبات جهانی، نشانه‌ای گویا از تغییر لحن، تردید راهبردی و اعترافات تلویحی در مواجهه با قدرت منطقه‌ای و بازدارندگی هوشمند جمهوری اسلامی ایران است. ترامپ در مجموعه‌ای از مواضع عمومی، به‌ویژه در سخنرانی‌های تبلیغاتی، به‌رغم تلاش برای نمایش قاطعیت، به‌صورت ناخواسته نشانه‌هایی از ضعف و ناکامی سیاست‌های آمریکا در برابر ایران را بر زبان آورده که در صورت تحلیل نظام‌مند، از چند منظر قابل تبیین است.
بازار


در یکی از صریح‌ترین موارد، ترامپ در مقایسه‌ای تاریخی، به شکست مفتضحانه عملیات طبس در سال 1359 اذعان می‌کند، اما هم‌زمان در قالب یک ادعای مبهم از «عملیاتی موفق علیه تأسیسات فردو بدون تلفات» سخن می‌گوید؛ عبارتی که نه‌تنها فاقد جزئیات قابل راستی‌آزمایی است، بلکه خود به‌نوعی اعتراف به ناتوانی ساختاری در ایجاد اختلال واقعی در ظرفیت راهبردی چرخه غنی‌سازی ایران به‌شمار می‌آید. این تناقض‌گویی در گفتار ترامپ، هنگامی برجسته‌تر می‌شود که وی، هم‌زمان، از تمایل به گفت‌وگو با ایران سخن می‌گوید، مشروط به توقف کامل برنامه هسته‌ای؛ مشروطیتی که در ادبیات دیپلماتیک، فقط زمانی طرح می‌شود که گزینه‌های دیگر از جمله اقدام نظامی، ناکارآمد یا هزینه‌زا تشخیص داده شده باشند.
از سوی دیگر، توصیف ترامپ از عملکرد ایران در درگیری‌های اخیر به‌عنوان «جنگیدن شجاعانه» در کنار تأکید او بر تداوم فشار حداکثری، اما مخالفت با توقف صادرات نفت، مؤید دوگانگی عمیق در سیاست واشنگتن است. این دوگانگی را می‌توان نشانه‌ای از تردید در به‌کارگیری ابزارهای سخت‌افزاری علیه ایران، به‌ویژه در شرایط ناپایدار انرژی جهانی دانست؛ نوعی بازدارندگی غیرمستقیم که قدرت ایران در تأثیرگذاری بر بازار انرژی، به‌ویژه در سال‌های اخیر، آن را تقویت کرده است.
همچنین، تأکید چندباره ترامپ بر «امید به توقف شعارهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل» در نطق‌های عمومی، به‌وضوح گویای دغدغه‌ای عمیق‌تر است: تلاش برای کاستن از بار روانی-تبلیغاتی یک تقابل نمادین که دهه‌هاست در حافظه تاریخی ملت‌ها ثبت شده است. این موضع، بیش از آنکه توصیه‌ای اخلاقی باشد، نشانه‌ای از درک هزینه‌های نمادین ادامه تنش در سطح افکار عمومی جهانی و ناکامی در شکل‌دهی به یک تصویر کارآمد از سیاست فشار است.
بُعد بین‌المللی این عقب‌نشینی نیز در گفتار ترامپ هویداست. تهدید صریح او به وضع تعرفه 10درصدی علیه اعضای بریکس، به‌ویژه در واکنش به مواضع مستقل برزیل و لولا داسیلوا، بیش از آنکه قدرت‌نمایی باشد، نشانه‌ای از انزوا و از‌دست‌رفتن ابتکار عمل آمریکا در نظم نوین جهانی است.
پاسخ تحقیرآمیز لولا – «جهان به امپراتور نیاز ندارد» – نه‌تنها یک واکنش نمادین، بلکه بازتابی از فروپاشی تدریجی گفتمان رهبری یک‌جانبه‌گرای آمریکا در میان کشورهای نوظهور قدرت است؛ گفتمانی که در دوره ترامپ بارها مورد چالش قرار گرفت.


افزون بر این، لحن تحقیرآمیز ترامپ در تعریف از سفیر رژیم صهیونیستی، که گفت «او در هر پناهگاهی که فکرش را بکنید بوده»، با وجود ظاهر طنزآلود و حمایتی، نشان‌دهنده افول نمادین رژیمی است که همواره در منظومه ژئوپلیتیکی آمریکا نقش اول را ایفا کرده است. این لحن، برخلاف نیت ظاهری گوینده، نشانه‌ای از بحران مشروعیت و امنیت روانی رژیم صهیونیستی حتی در گفتمان متحدان سنتی‌اش است.مهم‌تر از همه، عقب‌نشینی علنی ترامپ از راهبرد «تغییر رژیم» در ایران – به‌بهانه نگرانی از هرج‌ومرج – یکی از مهم‌ترین اعترافات راهبردی او در دوره جدید ارزیابی می‌شود. این تغییر جهت، عملاً به‌معنای پذیرش واقعیت ساختار تثبیت‌شده جمهوری اسلامی و ناتوانی در مهار آن از طریق الگوهای مداخله‌جویانه کلاسیک است. چنانکه می‌توان گفت ترامپ، برخلاف سال‌های نخست ریاست‌جمهوری‌اش، امروز به‌نوعی ضرورت مدیریت واقع‌گرایانه رابطه با ایران را پذیرفته، ولو با ادبیاتی خاص و متناقض.
مجموعه این مواضع، به‌وضوح نشان می‌دهد که گفتمان ترامپ در برابر ایران، در حال عبور از مرحله تهدید و فشار مطلق به مرحله‌ای از اعترافات تلویحی، بازتعریف تاکتیک‌ها و تلاش برای حفظ پرستیژ بدون هزینه است. این روند، نه از موضع قدرت، بلکه محصول نوعی فرسایش تدریجی در راهبردهای سخت‌افزاری آمریکا در برابر ایران است که خود را در قالب سخنان متناقض، ادعاهای مبهم و طنزهای غیرمستقیم بازنمایی می‌کند.
در چارچوب نظریه‌های سیاست خارجی واقع‌گرایانه، نشان‌دهنده افول هژمونی تصمیم‌سازی یک‌جانبه در سیاست آمریکا و شکل‌گیری نوعی رفتار محافظه‌کارانه و احتیاط‌آمیز در مواجهه با قدرت‌های غیرغربی است. در این میان، ایران با حفظ ظرفیت‌های فناورانه، تقویت مؤلفه‌های بازدارندگی منطقه‌ای و بهره‌برداری هوشمند از تحولات ژئوپلیتیکی، توانسته وزن راهبردی خود را در معادلات قدرت جهانی تثبیت کند.


نظرات شما